تهران تیر 1401
جمعه 10 تیر 1401
امروز از شاهرود به سمت تهران راه افتادیم تا فردا کار اداریم رو انجام بدم. چون از جاده شمال رفتیم برای ناهار رفتیم بوستان نم رود. جای با صفایی بود و کلی آلاچیق داشت که بعضی ها مجاور رودخونه بود. یه حشره با رنگ آبی جوهری هم رو گیاه های کنار رودخونه نشسته بود. برای ناهار از اکبرجوجه برامون سفارش میداد ولی دوغ محلی و قاشق چنگال با خود اینجا بود.
وقتی رسیدیم تهران بعد از کلی استراحت رفتیم هفت تیر دور بزنیم ولی مغازه ها در حال تعطیل شدن بودن از بس دیر رفته بودیم.
شنبه 11 تیر 1401
صبح از خستگی ساعت 9 بیدار شدم. یک ماه میشه که شش و نیم یا هفت صبح بیدار میشم. بعد از 23 ماه سرکار رفتن تازه به صبح زود بیدار شدن باید عادت کنم! کار اداریم ظهر که تموم شد رفتیم پل معلق تو بوستان نهج البلاغه. کسی نبود. پل تو یه نقاط خاصی یه کم تکون میخورد و فضای سبز پایین خیلی قشنگ بود. وقتی میخواستیم بریم از دکه بستنی گرفتیم و حین خوردنش مامور بلیط در مورد امکانات پارک داشت برامون توضیح میداد. شهربازی و دوچرخه سواری و این چیزا.
بعد رفتیم بازار ستارخان یه دور بزنیم ببینیم چیه. فاز یک فکر کنم رفتیم که همه چیز تا مبلمان داشت. بعد رفتیم رستوران دوخان دوکان که تو اینستا معرفی شده بود. کلی گشتیم تا با کمک بلد پیداش کنیم. تابلوی بزرگ نداشت و طبقه بالای یه کافه بود. دیزیش که خیلی خوشمزه بود ولی دکان هاش برای میز و صندلی ها کوچک بود و به زور تکون میخوردی.
بعد رفتیم تجریش. تو بازار قائم دور زدم و بعد رفتم بازار تجریش رو دور زدم. بازار تجریش برای شکموها خیلی چشم نواز و دل نوازه.
یه مغازه گل خشخاش داشت و هنوز پشیمونم چرا نخریدم!
یکشنبه 12 تیر 1401
صبح رفتیم موزه ایران باستان که کنار موزه هنرهای اسلامی بود. دم در کیف هارو تحویل میگرفتن. این موزه بروشور داشت. نمیدونم چون موزه های عید خیلی خوب بود این به چشمم نمیومد یا از موزه سیر شدم! طبقه دوم که الکی فضای زیادی اشغال کرده بودن و همه چیز رو با فاصله گذاشته بودن که الکی خسته میشدی. باز طبقه پایین که دیوار تخت جمشید و اون مجسمه های معروف بود بهتر بود.
فکر کنم انقدری که به کتیبه ها علاقه دارم به جزوه های درسیم نداشتم!
از این مهرهای استوانه ای هم خوشم میاد. طرحشو رو یه مستطیل سفالی کنارش گذاشتن:
تو داستان کلئوپاترا، مصری های باستان هم سر نوزاد رو موقع به دنیا اومدن تغییر می دادن.
این در یک تابوته:
باز دیدم طبقه پایین تر یه سری گالری متفرقه هم بود. نمایشکاه عکس نوروز که بسته بود. یه گالری اشیای باستانی متفرقه و موزه مردان نمکی هم بود.
دیگه حوصله نداشتم موزه هنرهای اسلامی رو ببینم. مامور کیف ها گفت پول بلیطش با ایران باستان یکیه. رفتیم یه دور زدیم و کلی صندلی هم تو ساختمونش بود. ولی واقعا پاهام خسته شده بود.
این یه هاونه:
بعد رفتیم ناهار و استراحت تا عصر بریم بازار جمهوری دور بزنیم.
دوشنبه 13 تیر 1401
امروز صبح بعد از کار شخصیم رفتیم پیش عموم اینا و عصر هم بازار سلسبیل دور زدیم.
هر لوکیشنی رو تو گوگل مپ بزنید عکس های بیشتری میاد. مثلا منو رستوران ها، عکس های بیشتر از موزه ها.
قمصر و نیاسر
سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیروز که عید اعلام نشد به خاطر سرکار رفتن احساس از پشت خنجر خوردن داشتم. ولی حداقل نمیخواست نگران یه روز کاری بین التعطیلی و مرخصی گرفتن باشم. قرار شد وسایل رو جمع کنیم و تا دامغان تصمیم بگیریم کجا بریم. ساعت یازده اینا راه افتادیم و هوای شمال چون بارندگی بود سمت دامغان راه افتادیم. بعد از خریدن پسته و نمازخوندن تو امام زاده قمر بنی هاشم که برای عید شیرینی فروشی روبروییش برامون نارنجک آورد گزینه هارو بررسی کردیم. بین کویر رضا آباد و معدن نمک گرمسار و کاشان دوتای آخر انتخاب شد. معدن نمک توریستی رو نمیدونستم اسمش چیه. معدن نمک عظیم تو گوگل مپ زدم و رفتیم دیدیم این نیست. بعد فهمیدیم اسم اون توریستیه موعوده. ولی ساعت بازدید هفت صبح تا پنج عصر بود.اون سگ نگهبان باعث شد نتوانیم پیاده شیم و از نگهبانه جزییات رو بپرسیم. همون مسیر رفتنش خالی از لطف نبود.بلور های نمک بنفش هم داشت.کلی سنگ نمک برداشتیم.
راه افتادیم سمت قم. نماز مغرب و دعای توسل رو تو حرم حضرت معصومه خوندیم.رودخونه پرآب بود و خیابون پر از گلهای زیبا. بعد رفتیم کاشان.ساعت یازده رسیدیم و هتل ها پر بود.یه آقایی اون جلو وایستاده بود گفت سوییت دارم جای باغ فین.نه شماره ای نه هیچی و فقط دنبالم بیاین که گممون کرد.حالا هیچ جا تابلو سوییت نیست. تو اینترنت هم جاها پر بود.ایام عادی که پونصد بود الان شبی دوتومن زده بود. دوباره برگشتیم جای هتل امیرکبیر و یه بنر بود که زنگ زدیم. یه خونه دربست که طبقه سوم بود.گفت دو تومنه ولی ۱۵۰۰ میدم از صبح اجاره نرفته قسمت شما بوده.خونه نوساز ولی با بخاری های قدیمی بود.
قمصر
چهارشنبه صبح از نور آفتاب و گرمای پتو بیدار شدم.چشم بندم رو نیاورده بودم. ساعت ده رفتیم قمصر.ترافیک بود و باغ های گل خارج از شهر. مثکه صبح زود گلها باید جمع بشن. ما هم واینستادیم. صاحبخونه گفته بود جشنواره امروز قمصره.ولی اینجا گفتن سی امه. کارگاه های گلابگیری همه جا بود و یکی که آخرای جاده بود رو رفتیم. یه میز بود که روش همینجوری عرقیات رو گذاشته بودن که بچشی.
گلاب غلیظ هم که تلخه دیگه. چندتا عرقیات خریدیم و از سوپر نزدیکش صبحانه خریدیم و رفتیم باغ پرندگان.
اول فلامینگو های یه لنگه پا رو دیدیم.
ولی در کل حس بدی داشتم اینارو تو قفس دیدم.انواع کبوتر هم داشت مثلا دم چتری. از لاشخور هم بدم میاد. ولی طاووس خیلی قشنگ بود.مخصوصا تو آفتاب.از یه تایمی به بعد همشون پراشونو باز میکردن.آخه من چندبار سر زدم بهشون. آخرین بار که طاووس دیدم هفده سال پیش تو باغ پرندگان اصفهان بود.
یه سالن سرپوشیده هم انواع طوطی ها و پرنده های زینتی بود اینم دوست داشتم. به خاطر جهت نور خورشید نمیتونستم ازشون خوب عکس بگیرم.
کلا محوطه بزرگی بود و باغ چرندگان هم داشت که خیلی بو میداد.یه بز سفید بود که چنان نشسته بود با خودت میگفتی همینطور خرد ازش میباره!
شتر لاماش هم ازون بانمک ها نبود. اون بالا دریاچه
و آبشار بود و به سمت پایین آلاچیق و رستوران داشت
.
https://goo.gl/maps/MTpU6pX7Ajk12ReB9
نیاسر
بعد رفتیم نیاسر. ساعت نزدیک چهار عصر بود و ترافیک و تصمیم گرفتیم بریم رستوران سجاد. سر همین به آبشار و غار رییس نرسیدیم دیگه. سفارش رو که گرفت گفت یک ساعت طول میکشه. تو نیاسر رستوران و باغ و کارگاه گلابگیری با همه و فضای شهر سرسبزتر و دلپذیرتره. هرچند احساس کردم عرقیاتش حداقل ازون کارگاهی که تو قمصر رفتیم تا دوبرابر گرونتره.
از شانس ما اینجا هی تور میومد و با اینکه غذا تو ظرف یک بار مصرف سرو میشد تحویل سفارش خیلی طولانی بود.نمیدونم کدوم توری ساعت چهارو پنج ناهار میده. تخت های حیاط و میز و صندلی رستوران هم پر بود.ما رو تخت های مغازه فروش عرقیات نشسته بودیم.تو محوطه پروسه گلابگیری بود و راهنما توضیح میداد.یه میز پر از گل هم بود و سبد هم گذاشته بودن و همه عکس میگرفتن.یه دختر بچه هم بود که تاج گل میفروخت. ساعت پنج و ربع خواهرم گفت پذیرش گفته تازه برنج رو دم کردن.دیگه بلند شدم برم سالن پذیرش دعوا! بابام گفت الان نوبتمون میشه اومدی چکار؟ گفتم دعوا! گفت بیا برو الان جلوی یک دعوا رو گرفتیم!
خلاصه جوجه زعفرونی و کوبیده اش خوشمزه بود و ساعت شش ناهارمون تموم شد. بعد رفتیم سمت غار رییس که کلی ترافیک بود.بعدش به زور جای پارک گیر آوردیم و بعدش کلی پیاده روی تا اون پارکش. یه چارتاقی هم به عنوان جای دیدنی اینجا هست. بعدم دیدیم تعطیل شده. پارک یزرگی بود و یه سرچشمه آبشار داشت.کلی مغازه هم بود. کلی خانواده اینجا پیک نیک کرده بودن.
https://goo.gl/maps/WA7hMTehtvhYAErB8
تو راه برگشت از یه خونه ای آش گرفتیم خوردیم. بعدشم برگشتیم سمت شاهرود. ساعت یازده و نیم تو رستوران کنار شعبه اکبر جوجه گرمسار دیزی خوردیم. سمنان دیدیم واقعا بیدار موندن سخته هتل گرفتیم و خوابیدیم. من یادم رفت پرده ضخیم رو بکشم برای همین هفت صبح از نور آفتاب بیدار شدم.حالا پرده هارو انداختم بوی سوسیس سرخ کرده صبحانه که تا طبقه دوم میاد نمیذاره بخوابم.صبحانه خوردیم و اومدیم شاهرود.از یازده و نیم صبح تا سه و نیم ظهر خوابیدم ولی بازم خسته و کسل بودم.دیگه نشد بریم دشت شقایق های کالپوش.
بابلسر
سه شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۱
دیشب کلی بالا پایین کردیم و قرار شد بریم گرمسار و چهارشنبه از گرمسار شمال چون اخبار گفته بود از تهران به شمال ترافیک سنگینه و راه هم از خرم آباد تا شاهرود طولانیه. واقعا جاده بیشتر از 4-5 ساعت تحملش برام سخته. استان مرکزی که جاده اش داغون بود. آسفالت وصله زده و بالا و پایین افتادنمون عوارضی که دادیمو حیف می کرد. از جاده ساوه هم رب انار و لواشک انار خریدیم. فروشنده میگه انار کوهی شیرینتره. لواشکه خیلی خوشمزه بود. بعد قم رسیدیم. رفتیم حرم نماز مغرب و عشا رو بخونیم. پارکینگ رو یه جور ساختن که حتما از وسط بازار شمسه رد بشی بعد برسی حرم. دعای توسل رو هم خوندیم. چون اخبار امروز گفت از تهران به شمال ترافیک نیست قرار شد بریم شمال! از محور هراز رفتیم ولی به خاطر تصادف، به ترافیک خوردیم. امامزاده هاشم یک توقف داشتیم و هرچی خریدیم با قیمتی بالاتر از روش داد. واقعا سر گردنه بود. توقف بعدی جای یه سری سوپری بود که ساندویچ سرد گرفتیم برای شام. هوا خیلی هم سرد بود.بعد از ۱۲-۱۳ ساعت جاده رسیدیم بابلسر. خوشبختانه فقط متل اول پر بود ولی دومی،بامداد، خالی داشت و تمیز و نوساز بود. جلوی بعضی سوئیت ها تخت و بعضی ها میز و صندلی بود.
دو سه شب هم اینجا موندیم. غروب روز اول کنار دریا خیلی خوب بود.
جاده فریدونکنار هم رفتیم همه مغازه هاشو مثل همیشه دیدیم. یه سر هم به بازار توی خود بابلسر زدیم و شب بستنی خوردیم. سوپری های اینجا هم همه چیز رو گرونتر از قیمت روش میدادن!
بعد برگشتیم سمت شاهرود. وسط راه رفتیم چشمه علی کنار رودخونه اش ناهار خوردیم.
بعد دوباره راه افتادیم. تو راه دیدیم یه آمبولانس به سمت سمنان داره میره. خیلی وقت بعد، نزدیکی های دامغان دیدیم یه ماشین تصادفی هست و یه خانم و دختر دارن شیون می کنن. دور زدیم رفتیم پیششون که یه پسربچه اشاره میکرد و میگفت برید و واینستید چیزی نیست. گفتیم چیزی لازم ندارید؟ آب نمیخواین؟ گفت نه.
خرم آباد
یکشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۱
بعد از بازدید دزفول دوباره رفتیم تو جاده. دوتا عوارضی داشت. دومی از سواری ۲۱۰۰۰ تومان میگرفت. ولی جاده اش خوب بود و یه عالمه تونل داشت حتی یک و نیم و دو کیلومتری. هویت هم داشتن. اسماشون مثلا زال و چارتایک بود.یکی هم گندمکار بود. کوه ها هم خیلی جالب بود. به جای قله تیز انگار یکی صاف تراششون داده بود.
بعد رسیدیم خرم آباد و بعد از یه استراحت کوتاه رفتیم دریاچه کیو. داخل دریاچه اردک اینا داشت و ازین قایق های سواری. یه کشتی کوچولو تفریحی هم داشت.
دور دریاچه ماشین هایی بود که یا کافه بودن یا رستوران! هوا سرد بود و پالتو پوشیده بودم.یه نسکافه از دکه گرفتم تا گرم بشم. جلوتر هم از یه دستفروش چاغاله گرفتم.
خرم آباد کوهستانی و سرده.کوچه ها یه جاهایی پرشیب یا پر چاله اس. این طرف ایران به جای عمو میگن دایی. مثلا دایی ممنون.
دوشنبه 8 فروردین 1401
صبح رفتیم به سمت آبشار نوژیان.اینجا آبشار زیاد داره ولی تورها نوژیان و بیشه میبرن.این یکی نزدیک خرم آباد بود. هرچند مسیر مارپیچ کوهستانی طولانی داشت. جاهایی که یه کم گرمتر یود درخت ها سبز تر بودن. از کوه بالا میرفتیم درخت ها لخت بودن، پایین تر میومدین سرسبز میشدن. رسیدیم آبشار و باید ورودی میدادیم. اگر کسی میخواست زرنگ بازی کنه و ماشینو پایین پارک کنه ورودی نفری میگرفتن. پیاده روی خیلی کمی داشت.
آبشار قشنگی بود و اون طرف هم یه آبشارچه بود. بعدش نشستم لب این آبشارچه با ویو آبشار بزرگ و صدای این سعی کردم از لحظه حال لذت ببرم. پامو کردم تو آب. خیلی یخ بود. اصلا نمیشد نگه داشت.آخر کار که کفش و جورابمو پوشیدم انگار پاهام بی حس بود ولی حس خوبی بود.
سرویس بهداشتیش تمیز بود ولی در نداشت و پرده بود.
بعدش تو راه برگشت به خرم آباد جای یکی از این سیاه چادرها جگروز خوردیم.
جگر رو تو پرده چربی میپیچن. خیلی خوشمزه بود و قیمتش هم خوب بود. با اینکه قطعاتش درشت بود اون طعم ناملموس جگر رو حس نمی کردی. خیلی مهمه اولین تجربه از هرچیزی خوب باشه.
اون طرف هم دشت سرسبز بود که باد میزد چمن های سبز زو تکون میداد. منظره دلنوازی بود.
بعد اومدیم بریم غار دوشه که بلد آدرس رو کوچه باستان چهارم داد و چیزی نبود. از یکی هم که پرسیدیم گفت اینجا غاری نیست.
رفتیم فلک الافلاک. نزدیک در ورودی پسربچه هه داد میزد ماسک بفروشه. ورود با ماسک اجباری بود. تنها جایی که چنین استفاده ای از فرصت می کردن برای فروش ماسک همینجا بود.
یه بخشیشو موزه کرده بودن. عمدتا مردم شناسی بود و بخش کوچکی باستانی بود. سعی کرده بودن از جلوه های سمعی و بصری استفاده کنن. کلی ماکت و تابلو عکس، انواع سازها، صنایع دستی، رسومات رو به نمایش گذاشته بودن.
ویترین طلسم ها و اشیا:
صنایع دستی:
از سنگ قبرها هم خوشم اومد!
شکار کبک ها هم جالب بود.
مراسم عروسی:
فیلم و مستندش هم اون طرف پخش میشد.
اشیا باستانی:
این به نظرم شبیه مجسمه های بوداییه!
تو محوطه بیرونی مسئول آموزش دانشگاهمو دیدم. چه دنیای کوچیکی! بهش نگاه کردم ببینم چیزی میگه که یه وقت اشتباه نگرفته باشم، ولی دیدم چیزی نگفت و رفتم. بعد یادم اومد عینک آفتابی دارم و ماسک معلومه نمیشناسه !
اینجا یه کتابچه و نقشه دادن ولی در کل از عملکرد میراث فرهنگی اصلا راضی نیستم.راهنماهاشون پرواکتیو که نیستن بماند بعضی وقتا سوال میپرسی هم احساس میکنی میخوان از سر بازت کنن.
لینک عکس های موزه قلعه فلک الافلاک در گوگل مپ:
https://goo.gl/maps/6U8NsXAgJJ9BjSeG7
بعد گفتیم بریم یه غار دیگه.گوگل مپ غارهارو نداشت و با بلد باز رسیدیم همون نقطه! دونفر داشتن نقشه برداری مهندسی میکردن ازونا پرسیدیم.گفتن غارش چیزی هم نداره.گفتیم کجا بریم الان؟ جاذبه این شهر دیگه چیه؟ گفت برین بام لرستان. رفتیم رو قله قاف.یه رصدخونه داشت که رفتیم کافی شاپ یه چیزی بخوریم گرم بشیم. این مسئول رصدخونه که میز بغلی ما نشسته بود جلسه داشت و هی تعریف میکرد از رصدخونشون. آخه من نمیدونم درسته ارتفاع زیاده و آلودگی نوری کمه ولی ابری که میشه! مسئول کافه هم زحمت نوشتن سفارش رو به خودش نمیداد و شیرکاکائو منو یادش رفته بود با سفارش بقیه آماده کنه. بعد از غروب برنامه رصد و اینا داشت و نفری پنجاه تومن بلیطش بود. اصلا نمی ارزید. دوتا فیلم کوتاه از بزرگی خلقت یود،یکی از زندگی در ایستگاه فضایی که تو سالن آمفی تئاتر نشون میداد.بعد آسمان نما که مثلا تصویر زنده از آسمان بود و صورت های فلکی رو توضیح کلی داد.همین اپ استلاریوم من کیفیتش بهتره! سمت مخالف دسته دب اکبر رو ادامه بدیم میرسیم به ستاره قطبی که جهت شمال رو نشون میده و ته دسته دب اصغره.شکارچی میخواد خوشه پروین رو شکار کنه برای همین خدایان ثور رو به عنوان مانع جلوش گذاشتن.پشت شکارچی هم ستاره شباهنگه که سگ هاشن.تو ثور یه ستاره زرد هست که درحال مرگه.تو خنجر هم یه سحابیه که محل زایش ستاره است.
بعد رصد اون سحابی خنجر شکارچی بود که یه هاله سفید دور یه نقطه سفید بود.کلی هم از تلسکوپشون تعریف میکرد و هی دانش بنیان دانش بنیان میکردن. فروشگاه کتاب و وسایل مرتبط با نجوم هم داشت.
ولی ویو شهر شب خیلی قشنگ بود. نقاط سیاه وسط شهر هم کوهه. موقع غروب هم ترکیب رنگ های آسمون خیلی دلنواز بود. حیف که فیلتر دوربین گوشی تغییرش میده.
دزفول
یکشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۱
از اهواز به سمت خرم آباد راه افتادیم. وسط راه رفتیم دزفول. اول قمش چوقابفون (مومنون) رفتیم که مال دوره ساسانیانه. نه راهنما داشت نه توضیح. فقط یک بنر و چهارتا عکس. ورودی آبش از رودخانه دز بوده. ولی تماشاش تجربه خیلی خوبی بود. انگار یه جور قنات زیر زمین بود.
از یک عالمه پله بلند باید پایین میرفتی و از کنار این ماکت های آدم خوفناک رد می شدی!
وسط راه ورودی یه ایستگاه استراحت بزرگ داخل دیوار بود که صندلی و ویترین اشیای تاریخی توش گذاشته بودن.
اون پایین یه دو راهی بود. سمت راستیه با چراغ های زرد روشن شده بود و چپیه با چراغ های رنگارنگ. چپیه از یه جایی به بعد چراغ نداشت و باید با چراغ قوه گوشی میرفتی که هرچی جلوتر میرفتی خنک تر میشد و دیوارها خیس تر بود. بعد میخوردی به بن بست.
یه جاهایی هم سنگ نوشته سربطاق نمیدونم چی چی تو دیوار کرده بودن که اگار اسم تونل ها بود.
اینم لینک عکس ها تو گوگل مپ:
https://goo.gl/maps/VLQYmo6RYXpP7U3n6
اومدیم بریم آرامگاه حضرت حزقیل نبی که باز با این بلد نادون مجبور شدیم کلی بین کوپه ها پیاده روی کنیم. سر راه که کلی مسجد دیدیم . یه ارده سازی تاسیس 1130 خورشیدی هم بود! آرامگاه حسینیه شده. خادمش داشت می رفت که به خاطر ما دوباره در رو باز کرد. حضرت حزقیل (ذوالکفل در قرآن) پدر حضرت دانیال بوده و کتاب آسمانی داشته. خادمش می گفت سی هزار مرده رو هم زنده کرده.کلا هفتاد تا پیامبر اومدن ایران.