حوری پولو

سفرنامه

حوری پولو

سفرنامه

آبادان، خرمشهر 1401

آبادان

پنج شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱

صبح ساعت نه از خواب بیدار شدم.از مسئول هتل هم که پرسیدیم جاهای دیدنی اهواز چیه گفت چیزی نداره و برید آبادان! ما هم راه افتادیم که بریم آبادان. از اهواز که می خواستیم خارج بشیم گله های گاومیش رو میدیدیم که میرفتن تو آب. اون طرف جاده هم تالاب بزرگ شادگان بود.

 اولین پالایشگاه نفت تو آبادان بوده. دکل های نفت و خونه های قدیمی شرکت نفت رو هم دیدیم.



اول سیتی سنتر رفتیم. لباس هاش شیک بود. بعد تو کوچه روبروش بازار ته لنجی ها بود. فروشگاه های ته لنجی پر خوراکی و لوازم آرایشی بهداشتی خارجی بود و دم در پلاستیک های دستت رو امانت می گرفتن و شماره می دادن. شلوغی مغازه ها به خاطر کوچکیشون نبود، به خاطر تنوع زیاد جنس ها بود. من فقط میرفتم دور میزدم تو همشون. از آب و رنگشون خوشم میومد. آخر فقط یه بسته چیپس پرینگلز گرفتم. چندتا مغازه ادویه فروشی هم بود که غلغله بود. البته اینا کوچیک بودن و مردم بیرون صف می ایستادن. برای ناهار از مامور هلال احمر دم ورودی شهر که پرسیده بودیم گفته بود رستوران کاج خوبه. تازه گفته بود بندر دیلم از اینجا  ارزونتره! ولی راننده تاکسی که قرار بود رستوران ببرمون گفت رستوران پاکستان بهتره، میبرمتون اونجا. یه جایی تقریبا خارج از شهر بود. قبلا همون جای سیتی سنتر بوده. تو صف وایستاده بودیم و دربون با لباس محلی پاکستانی و گیوه، متناسب با تعداد خروجی داخل راهمون می داد. آفتاب هم وسط کله امون بود. بالاخره رفتیم تو و من بیف بریانی که نوشته بود استانبولی پاکستانیه سفارش دادم. والا لوبیا سبز نداشت و خیلی تند بود. ولی اون ادویه خاص تندش خوشمزه بود.



بقیه ماهی شوریده سفارش داده بودن و راضی بودن، هرچند دندوناش مثه دراکولاس. من از شوریده تصور عاشق داشتم ولی با دیدن دندوناش شورش کرده تو ذهنم جایگزین شد.



بعد از ناهار رفتیم ادامه بازار ته لنجی هارو ببینیم. بعد هم مسجد رنگونی هارو هم دیدیم. طبق روایت مردم این مسجد رو کارگران و کارکنان خارجی پالایشگاه که اکثرا مسلمونای اهل رنگون (پایتخت کشور برمه(میانمار)) و هند و پاکستان بودن ساختن. نوادگان آخرین امام جماعت الان صاحب اون رستوران پاکستان هستن. رنگ آمیزی و دکوراسیون داخلی و نمای خارجی خاصی داره. داخلش رو میز چیده بودن و صنایع دستی اینا میفروختن. متاسفانه تو محوطه بیرون هم همینکار رو کرده بودن و نمی شد یه عکس خوب و کامل از نمای بیرونیش بگیری. جاهای دیدنی دیگه بادان از جمله موزه کارآموزان صنعت نفت، موزه پمپ بنزین، پارک موزه اسکله آبادان، موزه دفاع مقدس، موزه جنگ و موزه میراث آبادان رو دیگه نرفتیم.





خرمشهر

بعدش رفتیم خرمشهر. تو مسجد جامعش نماز مغرب و عشارو خوندیم و بعد رفتیم قایق سواری تو اروند رود. از مرز عراق تا پل معلق و غدیر می برد. علیرغم آلودگی نوری زیاد صورت فلکی جبار دیده می شد.انعکاس چراغ ها توی آب، هوای خنک، صف کشتی های پهلو گرفته کنار رودخونه و سرعت بالای قایق حس خوبی داشت. قایق ران ها با هم عربی صحبت می کردن. دیگه به خاطر تاریکی هوا نشد بریم جزیره مینو.



 



بعدش برگشتیم اهواز و یه نگاه به پل هفتم (آبشار) انداختیم ولی از بس خیابون شلوغ بود نشد وایستیم عکس بگیرم. به خاطر ترافیک جای فلافلی ابوالعباس به خاطر وضعیت خیابون با این پل نیمه ساخته دیرتر هم رسیدیم .دیگه تا وسایل رو جمع و جور کردم و خوابیدم ساعت یک گذشته بود. به گفته یکی از آشناهامون مثل اینکه این قسمت از شهر قدیم ها ناامن و جای دزد و قاچاقچی ها بوده ولی به خاطر کاسبی فلافلی ها اینجا هم آباد و امن شده.