زنجان
زنجان خیلی بزرگتر از تصور من است. شب سال نو است و خیلی از مغازه ها هم تعطیلند. برای شام به پیتزا سارا رفتیم. علاوه بر منو آماده می توانستی مثل این بازی ها خودت محتوای پیتزایت را انتخاب کنی و جلوی خودت روی پیتزایت بریزند و در فر بگذارند. روی یکی از دیوارهای شهر هم نوشته قلیان باعث مرگ تدریجی میشود و آن طرف تر مغازه قلیان و تنباکوفروشی باز است.
به سمت غار کتله خور در 165 کیلومتری شهر زنجان راه افتادیم. در مسیر از گنبد سلطانیه هم بازدید کردیم. گنبد از عظیم ترین بناهای آجری جهان است که در ردیف میراث جهانی به ثبت رسیده است. به نظرم آجرهایش خیلی زیبا بودند. این بنا توسط سلطان محمدخدابنده به عنوان مرکز حکمرانی ایلخانیان بنا شده است. در محوطه اش چند مغازه صنایع دستی هم بود. ملیله کاری ها واقعا خیلی زیبا بودند.
وقتی به غار رسیدیم دیدیم باید منتظر بشویم تا سری قبل از غار بیرون بیایند، برای همین به رستوران رفتیم تا ناهار بخوریم. در رستوران که نشسته بودیم، بیرون هوا ابری شد و تگرگ شدیدی می بارید و هوا سرد و ابری بود. بعد که ناهارمان تمام شد و بیرون آمدیم و منتظر برگشت افراد درون غار بودیم آفتاب سوزان می تابید. معلوم شد قاطی تر از هوای مشهد هم وجود دارد. آخر همین ده دقیقه پیش کنار سفره هفت سینش داشتیم منجمد می شدیم.
دوکیلومتر از غار امکان بازدید داشت و احتمال می رود که به غار علیصدر در همدان متصل باشد. مشاهده قندیل های زیاد و رنگارنگ لذت خاص خودش را داشت. می گویند این غار یکی از پناهگاه های انسان در دوران سنگ بوده است و استخوان هایی از حیوانات احتمالا منقرض شده در آن یافت شده است. دیدن دنیایی دیگر در دل کوه ها هم در نوع خودش جذاب است. به خاطر محافظت از قندیل ها نورپردازی تا حد امکان کم و فلاش زدن هم ممنوع بود. عصر به زنجان برگشتیم. تعداد کمی از مغازه ها باز شده بودند. برای شام آش محلی خوردیم.
به سمت طارم رفتیم. در مسیر به یک جایی رسیدیم که کوه های سمت راست پر از برف و کوه های سمت چپ خشک بودند. تا آب بر، نزدیکی های شمال، رفتیم. من در غرب دنبال آبشار و چشمه بودم که پیدا نشد. یک رودخانه داشت که تا یک جایی دنبالش کردیم ولی چون باید از روی آب رد می شدیم تا به چشمه برسیم دیگر مسیرش را ادامه ندادیم. یک آبشار هم که به خاطر زلزله خراب شده بود. طبق عکس هایی که دیده ام زنجان شهر سرسبزی است اما این موقع از سال هنوز سرسبز نیست. یک آتشکده ویران هم در مسیرمان بود. ساعت یک اذان بود و هیچ امامزاده یا مسجدی در مسیرمان نبود. ساعت دو یک تپه با یک نمازخانه و یک دستشویی در یک مسیرانحرافی پیدا کردیم. برای ناهار چون رستورانی نبود نان و خیاری را که صبح با خودمان آورده بودیم با کمی آجیل خوردیم.
ساعت چهار به زنجان رسیدیم. به موزه رختشویخانه رفتیم که کنارش یک بازار صنایع دستی هم بود. جلوی غرفه چاقو فروشی کلی مقاومت کردم تا چاقو نخرم و به عنوان یادگاری از زنجان یک جاکلیدی به شکل تیشه برداشتم ولی آخر نتوانستم مقاومت کنم و یک چاقوی جیبی صورتی صدفی هم برداشتم. فروشنده گفت خیلی تیز است ولی من منصرف نشدم. بماند بارها بعد از آن دستم با آن چاقو با هر دفعه کار برید. ملیله کاری های زیبا (نوار نقره) را هم داشتند.
تک و توکی از مغازه های ساختمان مجتمع تجاری زیبایش با اجناس دلفریب در پشت ویترین، باز بود. به کارخانه کبریت سازی سابق رفتیم. یک هفت سین در قوطی های کبریت جلوی درش بود. در کارخانه هم علاوه بر دستگاه های کبریت سازی قدیمی، یک نمایشگاه از ماکت های زنجان قدیم هم بود. ماکت شغل های مختلف را درست کرده بودند. برای نماز به امامزاده ابراهیم رفتیم. برای شام هم جغوربغور (نوعی خوراک جگر) خوردیم. مجتمع تجاری مورد نظر کلا تعطیل شده بود. از معایب سفر در اوایل عید نوروز تعطیل بودن همه بازارها است. موزه مردان نمکی هم که چند سال پیش کلی سروصدا کرد، در زنجان است ولی فرصت بازدید از آن را نداشتیم.