اصفهان نوروز 1401
جمعه ۲۷ اسفند
(از این قسمت سفر به بعد هر لوکیشنی رو تو گوگل مپ بزنید عکس های خیلی بیشتری رو که اونجا آپلود کردم می تونید ببینید.)
بعد از ناهار تو جمکران راه افتادیم سمت اصفهان.
تا مستقر شدیم ساعت هفت شب شد.رفتیم سمت پل خواجو. شعبه اینجای بریانی اعظم برخلاف دفعه قبل که برای ناهار اومده بودیم خلوت خلوت بود. شام خوردیم و واقعا به خاطر بعد از مدت زیادی طعم خاص چشیدن چسبید. بعد رفتیم پل خواجو. یه کم آب تو بستر رودخونه بود.
https://goo.gl/maps/JRdQ9VA7ncqQLj6v8
شنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۰
صبح رفتیم آرامگاه صائب.ورودی نداشت و یه سنگ قبر و دیوار نوشته بود
https://goo.gl/maps/k1nXTazniTRgjU1x5
.بعد رفتیم چهلستون.راستش اول فکر کردم همون ساختمون جلوییه.وقتی ورودی دادیم و وارد محوطه اصلی شدیم واقعا مسحور شدم.خب راستش ازین باغ و عمارت ها تو شهرهای دیگه دیدم ولی شاید چون اونا تو فصل مناسب نبود خیلی جذاب نبود.این واقعا breathtaking بود. نقاشی های داخلشم جالب بود.
https://goo.gl/maps/7kWGYeT98APUAFgk8
بعد رفتیم میدان نقش جهان. شعبه بانک نزدیک اینجا سردرش از همین کاشی کاری های آبی داشت. کالسکه و مینی اتوبوس هم بود که انتقال تو مجموعه رو انجام می داد. غرفه های اطراف میدون که صنایع دستی و گز بود و یه بازار سرپوشیده هم پشت اینا بود.
https://goo.gl/maps/efzBiQZbqA1Esj5p9
ورودی ایرانیا پنج تومنه و خارجیا صدهزارتومن! تو مسجد امام نماز خوندیم و رفتیم مسجد شیخ لطفالله که عملا فقط زیر گنبد رو میشه بازدید کرد.
https://goo.gl/maps/1AB2gQVV94MJeRps8
https://goo.gl/maps/ipnUxJrH4p34WYoB8
بعد رفتیم عالی قاپو.منظره مجموعه از اون بالا محشر بودا.واقعا شاه چه ویویی داشته.دلم نمیومد بیام پایین.میخواستم تا ابد اون بالا وایستم.
https://goo.gl/maps/1wKAp7gZ12ovgzij9
دوبیت شعر تو این مغازه های صنایع دستی بود که خیلی به دلم نشست:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند
خوش باش که هر که راز داند داند که خوشی خوشی کشاند
بعدش رفتیم تو پارک نزدیک سی و سه پل ناهار خوردیم
.بعد رفتیم پارک صفه تله کابین سوار شیم که گفت تعطیله ،شش ماهه درگیر سرویس کردنشن و الان تسته.شهربازیشم که خیلی بچگونه بود و یه وسیله رو داشتن تعمیر می کردن.از دو پل اونجا یکیشو داشتن تعمیر می کردن.
بعد رفتیم ناژوان تله سیژ سوار شیم که اونم تعطیل بود! گفت از فردا! یه اتاق فرار تو بلد پیدا کردیم و رفتیم که گفت باید رزرو کنین از قبل! هیچی دیگه.برگشتیم هتل استراحت کنیم چون تا بوشهر کلی راهه.
ولی الان زمان تعمیرات نیست.
11 فروردین 98
صبح وسایل را جمع کردیم و به سمت اصفهان راه افتادیم. اصفهان هم در برنامه نبود. ولی چون دیدیم نزدیک شهرکرد است و شهرکرد هم دیگر چیزی ندارد تصمیم گرفتیم بیاییم اینجا تا اقوام مادربزرگ مادری ام را هم ببینیم. پس با اینکه جاذبه های اصفهان زیاد است ولی وقت زیادی برایش نداشتیم چون تعطیلات هم دارد تمام می شود و باید این مسیر طولانی آمده را برگردیم و با وجود این اوضاع جوی و احتمال سیل و بسته شدن جاده ها به موقع به خانه برسیم. اصفهان گردی خودش پروژه تعطیلات جدایی می خواهد. برای همین قرار شد کلیسای وانک و آکواریوم را برویم که تا حالا اصلا نرفته ام. ساعت یازده و نیم به اصفهان رسیدیم و به سمت کلیسای وانک در محله جلفا رفتیم. نم نم باران هم می آمد. کلیسای وانک پارکینگ داشت ولی ما ماشین را در خیابانی پارک کرده بودیم که اول کلیسای بتلهم را می دیدیم. بعد به مجموعه کلیسای وانک رفتیم که یک ساختمان کلیسا و دوتا ساختمان موزه مربوط به ارامنه را داشت. داخل کلیسا یک راهنمای صوتی تصاویر را توضیح می داد و با لیزر نقاشی مربوطه را روی دیوارهای کلیسا نشان می داد. از نظر تعداد نقاشی ها، کلیسای بتلهم زیرمجموعه این کلیسا محسوب می شد. بعد موزه مردم شناسی ارامنه را دیدیم و یک موزه دیگر بود که اشیا قدیمی و ماجرای نسل کشی ارامنه در آن بود. صلیب های چوبی منبت کاری زیبای زندگی حضرت عیسی (ع) هم آنجا بود که ظرافتش برایم باورنکردنی بود.
بعد به نزدیک ترین شعبه رستوران بریانی اعظم رفتیم که خیلی شلوغ بود و چون تحویل بیرون بر ده دقیقه ای و تحویل داخل رستوران یک ساعت طول می کشید غذا را بیرون بر گرفتیم و در پارک روبرویش نشستیم و خوردیم. هر بریانی اندازه یک نفر بود و از نظر ظاهری چیزی شبیه گوشت کوبیده شده آبگوشت بود ولی یک طمع کاملا جدیدی داشت و خوشمزه بود. من چون با همان بریانی سیر شده بودم آبگوشتش را نخوردم. بعد مجموعه ناژوان رفتیم تا آکواریوم را ببینیم. ابتدا دم در به زور عکس خانوادگی با یک پرده سبز رنگ می گرفتند و فیش شماره داری می دادند که اگر می خواستی موقع خروج از آکواریوم پول می دادی تا کنار ماهی ها بگذارندت و چاپش کنند. آکواریوم هم خیلی خوب بود و علاوه بر آکواریوم ماهی های مختلف یک تونل آکواریوم هم داشت.
جالب ترین آکواریوم برایم یک آکواریوم پر از ماهی های راه راه سیاه و خاکستری بود که همه خسسسسته بودند، نه باله زدنی نه شنایی، عملا ثابت بودند و همان جریان کم آب یک اپسیلون تکانشان می داد.
آخر آکواریوم با سه ماهی بزرگ را می دیدی که کلی جنب و جوش دارند یا آکواریوم پر از ماهی های ریزتر که دائم شنا می کنند ولی اینها خیلی خسته بودند. حتما راه درازی را از اقیانوس آمده بودند و باله هایشان تحت فشار بوده است و هنوز خستگی راه از تنشان در نیامده است. آن گونه های گوشتخوار و سمی و خطرناک هم واقعا قیافه هایشان حاکی از اعصاب نداشتن بود.یک استخر پر از ستاره دریایی هم داشت.
بعد بیرون آمدیم و به سمت موزه صدف رفتیم. با مجسمه مامان بزرگ و بابابزرگ و گورخر هم عکس گرفتیم.
موزه صدف هم خیلی زیبا بود. برای من که عاشق صدف و گوش ماهی هستم و از جنوب انقدر گوش ماهی متنوع جمع کرده بودم دیدن آنها در اینجا با اسم و زندگی نامه شان باعث می شد بیشتر باور کنم این ها هم جاندار بوده اند. تازه فهمیدم اندازه های ده و شاید صدبرابری چیزی که جمع کرده ام هم با رنگ های مختلف در دنیا وجود دارد. صدف های بزرگ نارنجی، بنفش، قرمز و زرد را برای اولین بار اینجا می دیدم.
کلکسیون موزه برای یک کاپیتان کشتی بوده است. دیگر واجب شد کشتی کروز را هم یک روزی بروم. اگر بتوانم همه ساحل های دنیا را ببینم می توانم موزه صدف هم بزنم. اینجا اگر در سایت tripadvisor برای این موزه نظر و کامنت می گذاشتی یک هدیه می گرفتی. بعد از کلی تقلای من با این سرعت زیرزمینی اینترنت یک صدف نارنجی هدیه گرفتم. از مسئول موزه پرسیدم ستاره دریایی ها را چگونه خشک می کنید که گفت با تزریق فرمالین هفت یا نه درصد.
درباره کتاب اطلس نرم تنان خلیج فارس هم پرسیدم. آخر دنبال کتابی درباره جانداران خلیج فارس بودم. در موزه فهمیدم بعضی چیزهایی که در جنوب جمع کرده ام و فکر می کرده ام بخش شکسته یک جاندار است خودش یک موجود جدا با گوشت است. مثل توتیا و آن گوش ماهی های دراز و باریک. برای موزه، صدف های دوکفه ای را باز و تخلیه می کنند بعد با چسب چوب می چسبانند.
توتیایم چون مقاومت کمتری از صدف و گوش ماهی داشت در مسیر خرد شده بود.بقیه موزه های مجموعه را نرفتم چون خیلی علاقه ای به خزندگان و پرندگان نداشتم. مجموعه، شهربازی هم داشت.