جزیره کیش
3 فروردین 1398
مقصد بعدی برنامه ریزی شده یاسوج بود ولی چون مسیر طولانی بود می خواستیم بوشهر هم برویم. فقط برای یاسوج جا رزرو کرده بودیم برای همین چند روز آزاد در برنامه سفر داشتیم.
ساعت یازده و نیم هتل را تحویل دادیم که به سمت بندر لنگه برویم. فقط دو ساعت درگیر دور خود چرخیدن و خروج از شهر بودیم. باران شدیدی می آمد. بعد هم که به بندرلنگه رسیدیم هتلش پر بود. یک اقامتگاه بومگردی هم داشت که هم قیمت هتل بود ولی اگر کسی از شلوغی خوشش نیاید، که آنجا بیداد می کرد، ترجیح می داد پول هتل را به چنین جایی ندهد. دیگر چون ظرفیتش پر بود اتاق هایش را هم نگاه نکردیم.
به سمت بوشهر راه افتادیم که پارسیان بمانیم. به خاطر تابلوهای متعدد نمایش دهنده فاصله بندرآفتاب، وسط راه به سمت بندر آفتاب پیچیدیم که اگر شد به کیش برویم. ولی چون بندر چارک نزدیک تر بود و نزدیک غروب شده بود به آنجا رفتیم. دیدیم یک صف ماشین منتظر است تا با لندکرافت به کیش برود ولی درِ ورود به اسکله را بسته اند. طبق بنر قیمت ها، هزینه رفتن به کیش از اینجا خیلی کمتر از بندرلنگه بود. ولی مهمانپذیرش که آسانسور هم نداشت و از تعداد خیلی زیادی پله باید بالا می رفتی تا به اولین اتاق ها برسی، شبی یک میلیون و خرده ای بود. هتل سه ستاره بندرعباس و آن هتل پر شده بندر لنگه شبی پانصدهزارتومان تومان بود. در کل به نظر بندرچارک از دوتا بندر دیگر (آفتاب و لنگه) برای رفتن به کیش بهتر بود چون شناور بیشتری رفت و آمد داشت و سوئیت هم زیاد داشت، ولی بندرآفتاب فقط تجاری-مسافری است و گویا ساکن بومی ندارد. بعضی ها در ماشین یا در همان پارک نزدیک به ساحل و اسکله می خوابیدند. شناور مسافربری هم فقط افرادی را می برد که وضعیت اسکان مشخص شده داشته باشند (برگه رزرو هتل).
یک مسجد تک منار به اسم علی بن ابیطالب داشت. وضوخانه اش هم مثل مسجدهای دیگر جنوب، پاشورخانه با دمپایی داشت. آنجا نماز خواندیم. ساکنین بومی اتاق های خانه هایشان را اجاره می دادند. یک نفر چند اتاق در اطراف خانه اش درست کرده بود که هر کدام سرویس بهداشتی مجزا هم داشت. یک اتاق با سرویس بهداشتی و پارکینگ گرفتیم که شب بخوابیم و صبح اگر شد به کیش برویم، اگر هم نشد مسیر قبلی به سمت بوشهر را ادامه بدهیم. کیش اصلا در برنامه ریزی ما نبود چون قرار بود بوشهر برویم. ولی برای شهرهای بندرعباس تا بوشهر جایی را رزرو نکرده بودیم و برنامه مان آزاد بود.
شب کنار دریا رفتیم و تحت نور چراغ قوه گوشی تعداد زیادی صدف و گوش ماهی متنوع جمع کردیم. مرجان هم برداشتم. یک مدل صدف سفید، شکل گل ارکیده هم بود. اول که کنار ساحل رفتم می خواستم فقط به موج دریا گوش بدهم و هوای دریا را استنشاق کنم برای همین ظرف یا پلاستیکی برای جمع کردن گوش ماهی نیاورده بودم. ولی وقتی دیدم آن قدر صدف و گوش ماهی متنوع و زیبا دارد دلم نیامد دست خالی برگردم برای همین جورابم را درآوردم و هر چه جمع می کردم را در آن می ریختم. تنوع جانداران و بی جانان ساحلی دریای جنوب اصلا قابل مقایسه با شمال نیست. مزیت مهم دیگر دریای جنوب برای من بوی کمتر آن است.
بعدها با گوش ماهی ها برای جلوی در اتاقم آویز درست کردم تا همیشه جلوی چشمم باشند.
4 فروردین 98
صبح ساعت شش و نیم بیدار شدیم و آماده شدیم که در صف ماشین برای رفتن به کیش بایستیم. وقتی رفتیم دیدیم صف تا خارج از بندر ادامه پیدا کرده است. در حین منتظر بودن آقای پدر در صف، ما کمی کنار دریا رفتیم. بعضی ها در صف ماشین جا می زدند که آخر در نزدیکی اسکله چند نفر نگذاشتند یکی که چندین بار جا زده بود بتواند باز جا بزند. کل وسایل باربند را هم باز کردیم و زیر پا و روی صندلی گذاشتیم چون باربند در جزیره کیش ممنوع بود. بالاخره بعد از چندین بارگیری پنجاه تایی و هشتادتایی ماشین، ساعت 12 ظهر نوبت ما شد که آخرین های این سری بودیم و تا آمدن لندکرافت بعدی معلوم نبود چقدر طول بکشد. با ماشین داخل لندکرافت رفتیم. تا کیش دو ساعت راه دریایی بود. پوستم با این که ضدآفتاب SPF50 زده بودم شدیدا می سوخت. به طور عملی کاملا حرف استادم در دوران تحصیل را توجیه شدم که آب و برف بیشتر پوست را می سوزاند. در کشتی بودن حس خیلی خوبی داشت. بعدها که به لندکرافت فکر می کردم یاد این قضیه افتادم که دوستم می گفت من می آیم سانتافه جذب کنم، فرغون گیرم می آید. حکایت من این جا دقیقا حکایت فرغون بود، چون چند ماه بود که عکس کشتی کروز را به دیوار اتاقم زده بودم و حالا سوار لندکرافت بودم. به کیش رسیدیم. هنگام ورود به جزیره، اداره راهنمایی و رانندگی یک برگه داد که در آن قوانین این آرمان شهر را نوشته بود: کثیف بودن ماشین ممنوع، باربند ممنوع، حق تقدم با عابر است، بوق زدن ممنوع و الخ و عدم رعایت هر کدام خلاف محسوب می شد. دنبال سوئیت گشتیم. پدیده کلی بنر و تبلیغات سوئیت داشت و اول به خاطر توصیه یکی از دوستان به آنجا سر زدیم. جاهای خالی بیشتر شبیه یک خوابگاه عمومی بود. برای همین تصمیم گرفتیم در جای دیگری دنبال سوئیت بگردیم. از نگهبان مجتمع مسکونی ابتدای مسیر برگشتمان پرسیدیم که آیا اینجا سوئیت برای اجاره روزانه دارند یا نه که نداشت. داشتیم از آن منطقه خارج می شدیم و قرار بود برویم سوئیتی را که عکسش را در تلگرام برایمان فرستاده بودند و امکان بازدید حضوری قبل از پرداخت وجه نبود را بگیریم که یک ماشین مشکی شاسی بلند دنبالمان راه افتاد و با بوق صدایمان زد. گفت شما دنبال سوئیت بودید؟ احتمالا همان نگهبان به او خبر داده بود. همان اول یک سوئیت یک خوابه با تخت دونفره دیدیم و به هوای مبلمان و صندلی دونفره تخت خواب شو و مناسب بودن قیمتش آن را اجاره کردیم. گرچه بعدا دیدیم صندلی اهرمش خراب است و تخت نمی شود، ولی خب برای دو سه شب خیلی مهم نبود. سوئیت تمیزی بود. از لباسشویی اش هم می توانستیم استفاده کنیم. جایش هم در کوچه سحر شهرک صدف، یعنی نزدیک مراکز خرید و تفریحی بود. اتفاق مهم از دیروز تا امروز برای من چه بود؟! پربودن آن هتل و آمدن ما به کیش بدون برنامه ریزی قبلی بهترین خاطره این سفر و شاید سفرهای زندگی ام باشد. این که بدون برنامه ریزی و اتفاقی، همه چیز خوب پیش برود آن هم برای چنین شرایطی، حداقل در زندگی من، خیلی نزدیک انتظار نیست.
شب به بازار مروارید رفتیم. به نظرم بازار زیبایی است و چون بخش عمده آن را مدیون نورپردازی اش هست، آمدن به این جا در روز آنقدر نمی تواند آدم را مسحور کند. راسته خیابان روبروی بازار، چندین رستوران داشت و شام را در یک فست فودی خوردیم.
5 فروردین 98
طبق اخبار متاسفانه گلستان را سیل برده است و یاسوج و شهرکرد هم که مقصد بعدی ما است اوضاع هوای خوبی ندارد. شیراز و جاهای دیگر هم سیل آمده است. یکی از گزینه های موقت ما بعد از بندر عباس شیراز بود ولی بعد تصمیم گرفتیم بوشهر برویم و الان هم که کیش هستیم. خلاصه مملکت را آب برده است و ما هم در دورترین نقطه ممکن از خانه هستیم.
امروز هوای اینجا ابری بود و مدام پیامک می آمد که حمل و نقل شناور به کیش و بالعکس متوقف شده است.
اول مرکز خرید مرجان کیش رفتیم. بعد مرکز تجاری کیش رفتیم و با اینترنت رایگان آن به دنیای مجازی وصل شدم. سعی می کنم در مسافرت ها بسته اینترنت نگیرم تا بیشتر تمرین کنم در لحظه زندگی کنم. راستش اگر مسافرت خوب باشد اصلا نه وقت می کنی نه حوصله داری که به دنیای مجازی وصل شوی. جزیره یک وای فای رایگان آی کیش داشت که لینک دانلود نرم افزارش موقع ورود برایمان پیامک شده بود.
کل امروز را به بازارگردی گذراندیم. خیلی دوست داشتم کشتی آکواریوم را بروم ولی چون اعلام کرده بودند شرایط جوی خوب نیست اصلا سراغش نرفتیم.
یک مغازه روسری فروشی رفتم و یک شال خریدم. فروشنده که خانم مسنی بود می خواست بقیه مدل ها را هم نشانم بدهد. گفتم من خیلی سخت گیر هستم خودتان را اذیت نکنید و فقط همین را حساب کنید. گفت "چرا سخت گیری؟ تو زندگی بهت سخت می گذره!" گفتم هستم دیگر. آخر هم نتوانست راضی ام کند.
6 فروردین 98
کیش
روز را با بازارگردی شروع کردیم. تقریبا همه بازارها را رفتیم. دیگر واقعا از بازار سیر شده بودم. برای تا آخر امسال همه چیز خریده بودم.
تا ماه ها بعد واقعا انگیزهای برای بازار رفتن نداشتم. چون خیلی سخت گیر هستم اگر چیزی لازم داشته باشم خریدنش برایم مصیبت العظما است. اینجا از هرچه خوشم آمد چه در حال حاضر لازم داشتم و چه نداشتم خریدم. تجربه به من ثابت کرده است وقتی از چیزی خوشم آمد همان موقع بخرم. وای به روزی که لازم داشته باشم و بخواهم بخرم، مگر چیز مناسب پیدا می شود؟! نکته مهم دیگر اینجا باز بودن یکسره بازارها به مناسبت عید نوروز بود. این باعث می شد صبح وارد بازارها شده و شب خارج شویم. احساس سیری از بازار خیلی خوب است. روزی یک بار هم کنار ساحل می رفتیم و مرجان و اگر صدفی بود جمع می کردیم.
بازارهای کیش: مروارید، مریم، مرجان، مرکز تجاری کیش، پردیس 1و 2، پاندا، ونوس، مریم 2، دیپلمات، کوروش، رویامال، خلیج فارس
آخرین بازاری که رفتیم بازار خلیج فارس بود. چیز جالبی که آنجا دیدم این بود که یک مغازه یک برگه زده بود "تست قند خون 2000 تومان". با خودم حساب کتاب که کردم دیدم هر دستگاه معمولا اول یک بسته نوار با خودش دارد و وقتی هم که تمام شود، یک نوار هر بسته جدا هزارتومان در می آید. یعنی فرد اپراتور با یک قطره خون از مشتری دوبرابر سود می کند. این همه داروخانه مختلف رفته ام هیچ کدام چنین ایده ای را پیاده نکرده بودند. این ایده راه حل خوبی برای این مسئله است که شاید کسی بخواهد قند خونش را الان بررسی کند ولی قصد خرید دستگاه را نداشته باشد.
شب بعد از بازار خلیج فارس، به خاطر خواهرهایم جای کشتی یونانی رفتیم که شتر هم داشت، قشم هم شتر داشت. من تا جایی که یادم هست می گفتند شتر برای کویر است، شتر ساحلی پس دیگر چیست؟! در محوطه تعداد زیادی مجسمه اسب زیبا هم گذاشته بودند. یک جایی هم بود که یک هواپیمای واقعی را برای بازدید گذاشته بودند. داخلش را کافه کرده بودند.
از جاذبه های تاریخی کیش شهر حریره و شهر زیرزمینی کاریز است. امکانات تفریحی مدرن آبی و هوایی متنوعی هم دارد.
7 فروردین 98
ساعت ده از کیش با لندکرافت به بندرچارک برگشتیم. تقریبا یک ساعت در صف بودیم و موقع خروج خلافی های ماشین را حساب و بعد ترخیص می کردند. خلاصه با حساب پاک برمی گشتی. کل پول انتقال ماشین برای 33 کیلومتر و دوساعت راه دریایی با لندکرافت تقریبا 800 هزارتومان شد. دیگر نشد با آن مجسمه پیرزن مسافر، با کوله پشتی و سوار بر موتور عکس بگیرم. به نظرم نمایش دوران پیری من است.
از بندرعباس کتابچه ای دارم که همه جاذبه های استان هرمزگان را به تفکیک شهرها، راه دسترسی و امکانات اقامتی آنها را نوشته است. این کتابچه به من یادآوری می کند که هرمزگان هنوز جدا از جاذبه های باقی مانده از قشم و کیش که نشد برویم، جا برای چندین بار آمدن را دارد. حاجی آباد، رودان، میناب، سیریک، جاسک، ابوموسی، بندر خمیر، بندر لنگه، بندر کنگ، بستک، پارسیان و بشاگرد شهرهایی بود که این دفعه فرصت گشت و گذار در آنها را نداشتم. سفر به استان هرمزگان برای من یکی از لذت بخش ترین سفرهای زندگی ام بود که دوست دارم باز هم آن را تجربه کنم.