قمصر و نیاسر
سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیروز که عید اعلام نشد به خاطر سرکار رفتن احساس از پشت خنجر خوردن داشتم. ولی حداقل نمیخواست نگران یه روز کاری بین التعطیلی و مرخصی گرفتن باشم. قرار شد وسایل رو جمع کنیم و تا دامغان تصمیم بگیریم کجا بریم. ساعت یازده اینا راه افتادیم و هوای شمال چون بارندگی بود سمت دامغان راه افتادیم. بعد از خریدن پسته و نمازخوندن تو امام زاده قمر بنی هاشم که برای عید شیرینی فروشی روبروییش برامون نارنجک آورد گزینه هارو بررسی کردیم. بین کویر رضا آباد و معدن نمک گرمسار و کاشان دوتای آخر انتخاب شد. معدن نمک توریستی رو نمیدونستم اسمش چیه. معدن نمک عظیم تو گوگل مپ زدم و رفتیم دیدیم این نیست. بعد فهمیدیم اسم اون توریستیه موعوده. ولی ساعت بازدید هفت صبح تا پنج عصر بود.اون سگ نگهبان باعث شد نتوانیم پیاده شیم و از نگهبانه جزییات رو بپرسیم. همون مسیر رفتنش خالی از لطف نبود.بلور های نمک بنفش هم داشت.کلی سنگ نمک برداشتیم.
راه افتادیم سمت قم. نماز مغرب و دعای توسل رو تو حرم حضرت معصومه خوندیم.رودخونه پرآب بود و خیابون پر از گلهای زیبا. بعد رفتیم کاشان.ساعت یازده رسیدیم و هتل ها پر بود.یه آقایی اون جلو وایستاده بود گفت سوییت دارم جای باغ فین.نه شماره ای نه هیچی و فقط دنبالم بیاین که گممون کرد.حالا هیچ جا تابلو سوییت نیست. تو اینترنت هم جاها پر بود.ایام عادی که پونصد بود الان شبی دوتومن زده بود. دوباره برگشتیم جای هتل امیرکبیر و یه بنر بود که زنگ زدیم. یه خونه دربست که طبقه سوم بود.گفت دو تومنه ولی ۱۵۰۰ میدم از صبح اجاره نرفته قسمت شما بوده.خونه نوساز ولی با بخاری های قدیمی بود.
قمصر
چهارشنبه صبح از نور آفتاب و گرمای پتو بیدار شدم.چشم بندم رو نیاورده بودم. ساعت ده رفتیم قمصر.ترافیک بود و باغ های گل خارج از شهر. مثکه صبح زود گلها باید جمع بشن. ما هم واینستادیم. صاحبخونه گفته بود جشنواره امروز قمصره.ولی اینجا گفتن سی امه. کارگاه های گلابگیری همه جا بود و یکی که آخرای جاده بود رو رفتیم. یه میز بود که روش همینجوری عرقیات رو گذاشته بودن که بچشی.
گلاب غلیظ هم که تلخه دیگه. چندتا عرقیات خریدیم و از سوپر نزدیکش صبحانه خریدیم و رفتیم باغ پرندگان.
اول فلامینگو های یه لنگه پا رو دیدیم.
ولی در کل حس بدی داشتم اینارو تو قفس دیدم.انواع کبوتر هم داشت مثلا دم چتری. از لاشخور هم بدم میاد. ولی طاووس خیلی قشنگ بود.مخصوصا تو آفتاب.از یه تایمی به بعد همشون پراشونو باز میکردن.آخه من چندبار سر زدم بهشون. آخرین بار که طاووس دیدم هفده سال پیش تو باغ پرندگان اصفهان بود.
یه سالن سرپوشیده هم انواع طوطی ها و پرنده های زینتی بود اینم دوست داشتم. به خاطر جهت نور خورشید نمیتونستم ازشون خوب عکس بگیرم.
کلا محوطه بزرگی بود و باغ چرندگان هم داشت که خیلی بو میداد.یه بز سفید بود که چنان نشسته بود با خودت میگفتی همینطور خرد ازش میباره!
شتر لاماش هم ازون بانمک ها نبود. اون بالا دریاچه
و آبشار بود و به سمت پایین آلاچیق و رستوران داشت
.
https://goo.gl/maps/MTpU6pX7Ajk12ReB9
نیاسر
بعد رفتیم نیاسر. ساعت نزدیک چهار عصر بود و ترافیک و تصمیم گرفتیم بریم رستوران سجاد. سر همین به آبشار و غار رییس نرسیدیم دیگه. سفارش رو که گرفت گفت یک ساعت طول میکشه. تو نیاسر رستوران و باغ و کارگاه گلابگیری با همه و فضای شهر سرسبزتر و دلپذیرتره. هرچند احساس کردم عرقیاتش حداقل ازون کارگاهی که تو قمصر رفتیم تا دوبرابر گرونتره.
از شانس ما اینجا هی تور میومد و با اینکه غذا تو ظرف یک بار مصرف سرو میشد تحویل سفارش خیلی طولانی بود.نمیدونم کدوم توری ساعت چهارو پنج ناهار میده. تخت های حیاط و میز و صندلی رستوران هم پر بود.ما رو تخت های مغازه فروش عرقیات نشسته بودیم.تو محوطه پروسه گلابگیری بود و راهنما توضیح میداد.یه میز پر از گل هم بود و سبد هم گذاشته بودن و همه عکس میگرفتن.یه دختر بچه هم بود که تاج گل میفروخت. ساعت پنج و ربع خواهرم گفت پذیرش گفته تازه برنج رو دم کردن.دیگه بلند شدم برم سالن پذیرش دعوا! بابام گفت الان نوبتمون میشه اومدی چکار؟ گفتم دعوا! گفت بیا برو الان جلوی یک دعوا رو گرفتیم!
خلاصه جوجه زعفرونی و کوبیده اش خوشمزه بود و ساعت شش ناهارمون تموم شد. بعد رفتیم سمت غار رییس که کلی ترافیک بود.بعدش به زور جای پارک گیر آوردیم و بعدش کلی پیاده روی تا اون پارکش. یه چارتاقی هم به عنوان جای دیدنی اینجا هست. بعدم دیدیم تعطیل شده. پارک یزرگی بود و یه سرچشمه آبشار داشت.کلی مغازه هم بود. کلی خانواده اینجا پیک نیک کرده بودن.
https://goo.gl/maps/WA7hMTehtvhYAErB8
تو راه برگشت از یه خونه ای آش گرفتیم خوردیم. بعدشم برگشتیم سمت شاهرود. ساعت یازده و نیم تو رستوران کنار شعبه اکبر جوجه گرمسار دیزی خوردیم. سمنان دیدیم واقعا بیدار موندن سخته هتل گرفتیم و خوابیدیم. من یادم رفت پرده ضخیم رو بکشم برای همین هفت صبح از نور آفتاب بیدار شدم.حالا پرده هارو انداختم بوی سوسیس سرخ کرده صبحانه که تا طبقه دوم میاد نمیذاره بخوابم.صبحانه خوردیم و اومدیم شاهرود.از یازده و نیم صبح تا سه و نیم ظهر خوابیدم ولی بازم خسته و کسل بودم.دیگه نشد بریم دشت شقایق های کالپوش.
زنجان
زنجان خیلی بزرگتر از تصور من است. شب سال نو است و خیلی از مغازه ها هم تعطیلند. برای شام به پیتزا سارا رفتیم. علاوه بر منو آماده می توانستی مثل این بازی ها خودت محتوای پیتزایت را انتخاب کنی و جلوی خودت روی پیتزایت بریزند و در فر بگذارند. روی یکی از دیوارهای شهر هم نوشته قلیان باعث مرگ تدریجی میشود و آن طرف تر مغازه قلیان و تنباکوفروشی باز است.
به سمت غار کتله خور در 165 کیلومتری شهر زنجان راه افتادیم. در مسیر از گنبد سلطانیه هم بازدید کردیم. گنبد از عظیم ترین بناهای آجری جهان است که در ردیف میراث جهانی به ثبت رسیده است. به نظرم آجرهایش خیلی زیبا بودند. این بنا توسط سلطان محمدخدابنده به عنوان مرکز حکمرانی ایلخانیان بنا شده است. در محوطه اش چند مغازه صنایع دستی هم بود. ملیله کاری ها واقعا خیلی زیبا بودند.
وقتی به غار رسیدیم دیدیم باید منتظر بشویم تا سری قبل از غار بیرون بیایند، برای همین به رستوران رفتیم تا ناهار بخوریم. در رستوران که نشسته بودیم، بیرون هوا ابری شد و تگرگ شدیدی می بارید و هوا سرد و ابری بود. بعد که ناهارمان تمام شد و بیرون آمدیم و منتظر برگشت افراد درون غار بودیم آفتاب سوزان می تابید. معلوم شد قاطی تر از هوای مشهد هم وجود دارد. آخر همین ده دقیقه پیش کنار سفره هفت سینش داشتیم منجمد می شدیم.
دوکیلومتر از غار امکان بازدید داشت و احتمال می رود که به غار علیصدر در همدان متصل باشد. مشاهده قندیل های زیاد و رنگارنگ لذت خاص خودش را داشت. می گویند این غار یکی از پناهگاه های انسان در دوران سنگ بوده است و استخوان هایی از حیوانات احتمالا منقرض شده در آن یافت شده است. دیدن دنیایی دیگر در دل کوه ها هم در نوع خودش جذاب است. به خاطر محافظت از قندیل ها نورپردازی تا حد امکان کم و فلاش زدن هم ممنوع بود. عصر به زنجان برگشتیم. تعداد کمی از مغازه ها باز شده بودند. برای شام آش محلی خوردیم.
به سمت طارم رفتیم. در مسیر به یک جایی رسیدیم که کوه های سمت راست پر از برف و کوه های سمت چپ خشک بودند. تا آب بر، نزدیکی های شمال، رفتیم. من در غرب دنبال آبشار و چشمه بودم که پیدا نشد. یک رودخانه داشت که تا یک جایی دنبالش کردیم ولی چون باید از روی آب رد می شدیم تا به چشمه برسیم دیگر مسیرش را ادامه ندادیم. یک آبشار هم که به خاطر زلزله خراب شده بود. طبق عکس هایی که دیده ام زنجان شهر سرسبزی است اما این موقع از سال هنوز سرسبز نیست. یک آتشکده ویران هم در مسیرمان بود. ساعت یک اذان بود و هیچ امامزاده یا مسجدی در مسیرمان نبود. ساعت دو یک تپه با یک نمازخانه و یک دستشویی در یک مسیرانحرافی پیدا کردیم. برای ناهار چون رستورانی نبود نان و خیاری را که صبح با خودمان آورده بودیم با کمی آجیل خوردیم.
ساعت چهار به زنجان رسیدیم. به موزه رختشویخانه رفتیم که کنارش یک بازار صنایع دستی هم بود. جلوی غرفه چاقو فروشی کلی مقاومت کردم تا چاقو نخرم و به عنوان یادگاری از زنجان یک جاکلیدی به شکل تیشه برداشتم ولی آخر نتوانستم مقاومت کنم و یک چاقوی جیبی صورتی صدفی هم برداشتم. فروشنده گفت خیلی تیز است ولی من منصرف نشدم. بماند بارها بعد از آن دستم با آن چاقو با هر دفعه کار برید. ملیله کاری های زیبا (نوار نقره) را هم داشتند.
تک و توکی از مغازه های ساختمان مجتمع تجاری زیبایش با اجناس دلفریب در پشت ویترین، باز بود. به کارخانه کبریت سازی سابق رفتیم. یک هفت سین در قوطی های کبریت جلوی درش بود. در کارخانه هم علاوه بر دستگاه های کبریت سازی قدیمی، یک نمایشگاه از ماکت های زنجان قدیم هم بود. ماکت شغل های مختلف را درست کرده بودند. برای نماز به امامزاده ابراهیم رفتیم. برای شام هم جغوربغور (نوعی خوراک جگر) خوردیم. مجتمع تجاری مورد نظر کلا تعطیل شده بود. از معایب سفر در اوایل عید نوروز تعطیل بودن همه بازارها است. موزه مردان نمکی هم که چند سال پیش کلی سروصدا کرد، در زنجان است ولی فرصت بازدید از آن را نداشتیم.
کرمانشاه
روز اول
به سمت کرمانشاه راه افتادیم. اولِ جاده خشک، بعد باران و شهر قروه هم که برفی بود. از یک آقای مسن که در آن هوای برفی نان تازه خریده بود آدرس شهر کرمانشاه را پرسیدیم و اول اصرار کرد خانه ما بیایید و پرسید از کجا آمدهاید و خوش آمدید و بعد آدرس را بهمان گفت.
به کرمانشاه که رسیدیم از مسئول سوئیت درباره جاهای دیدنی پرسیدیم. گفت امشب فقط به بازدید از بازار می رسید و بدون ماشین بروید چون خیلی شلوغ است و مسیرها سخت است. با تاکسی به بازار سنتی رفتیم که تعداد زیادی پاساژ داشت و هر پاساژ یک موضوع بود. راسته پاساژ شیرینی فروشی را اگر دو دور می رفتی و برمیگشتی از بس شیرینی برنجی تعارف می کردند سیر می شدی. با تست یک جای شیرینی های مغازه های مختلف تفاوت شیرینی برنجی با روغن های مختلف را کاملا متوجه می شدی. راسته پارچه فروشی هم که پر از پارچه های رنگارنگ لباس های محلی شان بود. حالا موقع برگشت از بازار، باران می آمد و تاکسی گیرمان نمی آمد. 5 نفر بودیم و هیچ کدام از تاکسی ها کاملا خالی نبود. آخرین تاکسی که برایش دست تکان دادیم وقتی نزدیکمان رسید، دیدیم روی صندلی کنار راننده یک نفر نشسته است. بنده خدا پیاده شد و گفت شما بروید. گفتیم تاکسی گیرتان نمی آید گفت نه بروید. به مجموعه رستوران های طاق بستان رفتیم تا برای شام دنده کباب کرمانشاه را بخوریم. معروف ترین رستورانی که آدرسش را گرفته بودیم غذایش تمام شده بود ولی خب رستورانی که رفتیم هم خوب بود. از آقای راننده برای شام دعوت کردیم ولی نیامد. گفت من همین دوروبرها هستم غذایتان که تمام شد به من زنگ بزنید. بعد از یک ساعت تماس گرفتیم و وقتی ما را به سوئیت رساند، فقط ده هزارتومان گرفت. اصلا باورم نمی شد.
صبح به مجموعه بیستون رفتیم. هوا سرد بود و پالتو پوشیده بودیم. اعتراف می کنم باورم نمیشد کتیبه بیستون آنقدر کوچک و دووور باشد. برنامه داشتم کنارش بایستم و عکس بگیرم. از نزدیکترین حد ممکن با هرکول عکس گرفتم. نمی دانستم اینجا هرکول دارد. گویا یونانیان پس از پیروزی بر ایرانیان آن را برای شکرگزاری پیروزی در جنگ ساخته اند. از دیدنش کلی ذوق زده شدم.
چند راهنمای خانم هم بودند که آثار تاریخی مجموعه را توضیح می دادند. کاروانسرای اینجا را هم بعد از کاربری بیمارستان و زندان یک هتل شیک کرده اند. بهداری قدیم را هم شربتخانه کرده بودند که رفتیم چای خوردیم.
مجموعه، غار کوچکی مربوط به دوران پارینه سنگی هم داشت که بقایای انسان نئاندرتال در آن یافت شده است. بقایایی از یک نیایشگاه از دوره مادها و تخته سنگ نقش پادشاه اشکانی "بلاش" هم آن جا بود.
عصر به باغ گلها رفتیم. غیر از ما فقط دو نفر و باغبان آنجا بودند. به گلخانه اش هم رفتیم که یک کاکتوس هم قد من داشت.
صبح اول به بازار مرزی جوانرود رفتیم. بعد از غار قوری قلعه بازدید کردیم که در مسیرمان بود. اول نمی خواستیم اینجا برویم چون غار کتله خور زنجان را رفته بودیم ولی این غار خیلی زیباتر بود، شاید چون قندیل ها به آدم نزدیکتر بودند. این غار در 86 کیلومتری شهر کرمانشاه قرار دارد و بزرگترین غار آبی آسیا است و رودخانه هم دارد. در توضیحاتش آمده است که در عمق 2700 متری چهار آبشار به ارتفاع 10-12 متر دارد. در رستوران دیاکو در نزدیکی همینجا ناهار خوردیم. دیزی اش آنقدر خوشمزه بود که دلم می خواست هیچ وقت تمام نشود. ماهی را هم همانجا از آکواریوم می گرفتند و تمیز می کردند و می پختند. داخل دوغ محلی اش هم شاخه غوره بود. عصر با راهنمایی آقای راننده تاکسی دیشب رفتیم روغن کرمانشاهی و شیرینی برنجی خریدیم. شب هم به طاق بستان رفتیم که متعلق به دوره ساسانیان است.
کرمانشاه از زنجان خیلی بزرگتر ولی فوق العاده پیچ در پیچ بود. پایه های پل مترو را خیلی جاها می شد دید. مردمی فوق العاده خونگرم با قلبی صادق دارد. وقتی از اینجا رفتیم واقعا حس کردم بخشی از روحم را جا گذاشته ام و تا مدت ها دلم برای اینجا بودن خیلی تنگ می شد.
نوروز 96
همدان
روز اول
صبح به همدان آمدیم. من عاشق معماری این شهر شدم. یک معماری گرد که تمام آثار گردشگری هم در همین میدان های شهر است. نقشه را که دستم می گرفتم خیلی راحت مسیر را پیدا می کردم. نکته جالب برای من باز بودن اماکن دیدنی از 8 صبح بود.
صبح به غار علیصدر رفتیم. این غار از زیبایی واقعا روی دست آن دو غار دیگر و فکر کنم تمام دنیا می زد. بخشی از مسیر را هم با قایق می رفتیم و این مسیری که ما رفتیم گویا تازه راه اندازی شده بود. فکر کنم 1.5-2 ساعت در غار بودیم.
بعد به شهر لالجین، مرکز سفال ایران، رفتیم. عصر به آرامگاه باباطاهر و ابوعلی سینا در خود همدان رفتیم. شعرهای باباطاهر را دورتادور محوطه درونی آرامگاه روی سنگ تراشیده بودند.
|
به دهکده تفریحی توریستی گنج نامه رفتیم. به خاطر باد تلکابین امروز تعطیل بود. دلم می خواست تلکابین در برف را هم تجربه کنم. همیشه تلکابین در جنگل را رفته ام. مجموعه یک کتیبه هخامنشی، غار آکواریوم، موزه پروانه و یک مرکز خرید و رستوران هم داشت.
نوروز 96