28 اسفند 97
شب به بندرعباس رسیدیم. در ورودی شهر برگه تبلیغاتی مجتمع توریستی تفریحی آب گرم گنو و نقشه های مربوط به استان را گرفتیم. برای اینجا جایی را رزرو نکرده بودیم. برای با ماشین به قشم رفتن فقط 40 دقیقه راه تا اسکله مربوطه اش بود و خیلی خسته بودیم. چند ساعت طبق نقشه شهر دنبال آدرس خیابان هفده شهریور بودیم که تراکم هتل ها آنجا بود تا هتل بگیریم. سایت ها همه هتل ها را کامل نداشتند و هرچه هم که داشتند پر بود. هتل اولی که دیدیم سوییت خیلی خوبی داشت، کاملا حس می کردی خانه هستی و ارزانتر از بقیه جاها هم بود. اول که پرسیدیم گفت برای 5 شب جای خالی داریم ولی بعد که ماشین را پارک کرده بودیم تا فرم پر کنیم زیر حرفش زد، خیلی عصبانی شدم چون همان اول پرسیدیم جای خالی دارد یا نه که اگر نداشت سریع برویم یک جای دیگر را بپرسیم. حالا می گفت فقط امشب خالی است، پشت تلفن هم هی به رئیسش می گفت حیف است 5 شب است و گویا خانم رئیس می گفت نه بگو فقط امشب خالی است. ما هم رفتیم. جاهای دیگر هم می گفتند فقط برای امشب جای خالی داریم یا می گفتند فردا بیایید ببینیم خالی هست یا نه. واقعا برایم سوال بود این ها لیست رزرو اتاق هایشان را ندارند؟. متصدی هتل یکی به آخر که گفت نرخ امشب با فردا فرق دارد فهمیدیم قضیه چیست. فردا نرخ های سال جدید اعلام می شد و نمی دانم حاضر که نبودند چهار شب دیگر را با نرخ سال قبل بدهند چرا رویشان نمی شد همین را بگویند. هتل آخر بی بهانه برای 5 شب جای خالی داشت و گرفتیم. قیمت امشب را با بقیه یکی گفت و گویا اختلاف قیمت جدید و قدیم را کلا بین قیمت همه شب ها تقسیم کرد. جایش هم در راسته یکی از بلوارهای نزدیک 17 شهریور بود. بعدا فهمیدیم کلا هتل ها چقدر خلوت و خالی است.
29 اسفند 97
برای من همیشه تعطیلات قبل از تعطیلات رسمی مثل وقت اضافه محسوب می شود. هر کدام که می گذرد احساس می کنم یک روز به تعطیلاتم اضافه شده است. اما درباره تعطیلات رسمی، گذشتن هر روزش برایم مانند از دست دادن چند روز است.
امروز را بندرعباس گردی کردیم. صبح دوتا مجتمع در همان خیابان هفده شهریور رفتیم. چون قرار بود قشم برویم دستم به خرید کردن نمی رفت. قیمت هایش هم بد نبود. یکی از فروشنده ها می گفت الان که دلار گران شده است صرف ندارد از خارج جنس بیاوریم، برخی از جنس هایش را هم از مشهد آورده بود و گرانتر هم می داد. بعد به معبد هندوها رفتیم. معبد متعلق به دوره قاجار است. گنبد با سبک هندی ساخته شده و از نشانه های معابد ویشنوپرستان است. در 4 طرف معبد هم 72 برجک مخصوص هندویی وجود دارد. میله بزرگ وسط گنبد محور زمین و آسمان را نشان می دهد.
یک طوافی به محراب های خالی کردیم. نمی دانم چرا چندتا بت از هند همسایه نیاورده اند اینجا بگذارند. فقط تابلوی اسم بتی که احتمالا قبلا آنجا بوده را زده بودند:
شکتی: الهه قهر و نابودی، شیوا: مظهر فنا و نابودکننده، کریشنا: الهه عشق، ویشنو: مظهر بقا، برهما: مظهر آفرینش، لکشمی: الهه ثروت و خوشبختی، سرسوتی: الهه علم و دانش.
وقتی هندی ها از اینجا رفته اند بت ها را هم با خودشان برده اند. یک موزه کوچک هم در سالنی از محوطه معبد با نقاشی های دیواری از همان اصنام بود. در موزه، عاج های کنده کاری شده زیبا و مجسمه های کوچک الهه ها هم بود.
در محوطه، فروشگاه صنایع دستی داشت و نقش حنا هم می زدند. یک دختر کوچک هم با ترازو آنجا بود که وزن افراد را بدون رفتنشان روی ترازو، دقیق می گفت. جاذبه تاریخی دیگر بندرعباس حمام گله داری است که چون حمام تاریخی زیاد دیده ایم دیگر این را نرفتیم.
برای ناهار به سمت رستوران های ساحل رفتیم. رستورانی که رفتیم آنقدر شلوغ بود که باید سفارش می دادی و بیرون منتظر می نشستی تا وقتی که سفارشت حاضر می شد صدایت بزنند و سریع بروی داخل و بدون انتظار سریع بنشینی و بخوری. میگو سوخاری اش خیلی خوشمزه بود ولی من از قلیه ماهی اش خوشم نیامد. خورشتش بد نبود بود ولی ماهی اش بدمزه بود. نمی دانم قلیه ماهی این رستوران بد بود یا کلا همین است. خاطره طعم بد این باعث شد جای دیگری این غذا را نتوانم امتحان کنم.
بعد به ساحل رفتیم. ساحل به جای شن و ماسه، گِلی بود. جانداران متنوعی هم داشت. ستاره های دریایی که راه می رفتند، خرچنگ، گوش ماهی های زنده که شنا می کردند و جاندارانی که درباره شان چیزی نشنیده بودم. وقتی به این ها نگاه می کردم این همه تنوع و زیبایی خلقت حس خیلی خوبی بهم می داد. سر یک خرچنگ هم کناری افتاده بود که آن را برداشتم ولی به دلیل مقاومت کمترش از صدف هایم تا خانه دوام نیاورد. بچه ها در ساحل ستاره دریایی ها را دستشان می گرفتند. وقتی چپه شان می کردند می دیدی یک عالمه پا دارد و همچنان تکانشان می دهد. بعد به هتل رفتیم و استراحت کردیم. شب چندتا مجتمع تجاری دیگر را هم دیدیم. آخر رفتیم کنار ساحل روی سنگ ها نشستیم. دریا مد شده بود. دست فروش ها در کنار ساحل ساندویچ فلافل می فروختند. از کنار ساحل از یک خانم و پسرش که اولین شبی بود که اینجا کار می کردند ساندویچ فلافل و سمبوسه خریدیم و خوردیم. بعد هم رفتیم از سایت برای فردا بلیط شناور بگیریم که به جزیره هرمز برویم ولی سایت بسته بود.