حوری پولو

سفرنامه

حوری پولو

سفرنامه

جزیره هرمز بهمن 1400

جزیره هرمز

دی ماه 1400

خدا هزار بار باعث و بانی این مسافرت رو خیر بده. یک رفیق با معرفت ده ساله که پیشنهاد داد تعطیلات بهمن رو بریم قشم. از ترس پرشدن هتل ها همون هفته آخر دی بعد از کلی ارزیابی هتل ها، تور رو از الی گشت رزرو کردیم. البته تور چه عرض کنم صرفا یه هواپیما و هتل مچ کردن اسمش رو گذاشن تور. برای گشت های جزیره بعد از بررسی های گسترده و ارزیابی آپشن ها و قیمت پیج های مختلف، تو سایت قشم گردی ثبت نام کردیم. بعد از دو هفته موج ششم کرونا اوج گرفت. حالا نگران کنسلی سفر و تغییر برنامه ها هم باید می شدم. واقعا این مسافرت رو لازم داشتم. این وسط کابوس دیدم با هواپیما از جاده اشتباهی شیراز بردنمون!

 

پنج شنبه ۲۱ بهمن1400

ساعت دو ظهر فرودگاه رسیدیم تا با هواپیمای زاگرس ساعت سه و نیم قشم بریم. البته هواپیما چه عرض کنم حلب جوش داده بهم بود که یه رنگ هم بهش نزده بودن. با سالم در اومدن از اون هواپیما دیگه پروازی تو زندگی نیست که ازش بترسم! با دوستم تو مسیر کلی درباره محیط کار جذابمون صحبت کردیم. غروب قشم رسیدیم و اسنپ گرفتیم تا هتل بریم که تو خود شهر قشم بود و تقریبا از فرودگاه یک ساعت فاصله داشت. تو راه هر هتلی رو می دیدم برام اسمش آشنا بود از بس هتل هارو زیر و رو کرده بودم که نزدیک دریا و بازار باشه و نظرات کاربران هم مثبت باشه! با همه انگار یه خاطره داشتم! هتل ما چهار ستاره آتامان بود و نزدیک بازارهای سیتی سنتر و دریا. هتل جای میدون حافظ بود. یه حافظیه خوشگل وسطش درست کرده بودن. خب کابوسم پس کابوس نبود! خیر بود! خوبی بازارهای قشم اینه که تا دوازده شب بازند. بعد از گرفتن اتاق رفتیم سیتی سنتر یک و بعد برای شام همونجا شاورما خوردیم. فقط شاورما مرغ داشت و پرس اش کوچک بود. نونش خیلی نازک بود و همونجا درست می کرد. طعمش بد نبود ولی اون سسی که تو رستوران لبنانی مشهد خورده بودم رو نداشت. به مناسبت 22 بهمن هم کلی آتش بازی راه انداخته بودن. با آهنگ های دهه فجر هم تو بازار کلافه می شدی. ولی باید اعتراف کنم عاشق شهرهای پویا تو آخر شب هستم. از شهرهایی که ساعت نه شب میرسی می بینی همه چراغ هاش خاموشه متنفرم. بعد برگشتیم و با نخل دم هتل عکس گرفتیم. اهمیت این عکس رو وقتی میشه فهمید که روز آخر عکس می گیری و خستگی از کل سر و روت داره می باره!امشب بعد از کلی مقاومت و تردید یه بسته شکلات ایموجی هم خریدم.


 

جمعه ۲۲ بهمن

از شانسمون تعطیلی 22 بهمن افتاده جمعه. پنج و ربع صبح بیدار شدیم چون ساعت شش باید آماده می بودیم تا دنبالمون بیان. ساعت شش دم هتل دنبالمون اومدن. از کم خوابی داشتیم می مردیم و با خودم گفتم تو شناور می خوابم. رفتیم اسکله و بلیط هامون رو دادن. لیدر گفت اونجا تعمیرگاه ماشین نداره و امکانات کمه، با قشم مقایسه نکنید و توقعتون بالا نباشه چون هر اتفاقی ممکنه بیفته. کلی هم تاکید کرد از خاک های جزیره برندارید. همچنین گفت حجاب اسلامی رو رعایت کنید چون گشت ارشاد داره و ممکنه دیپورت بشید!: l




سوار شناور که شدیم طبقه بالا افتادیم. بعد دیدم بعضی ها میرن بیرون رو عرشه وایمیستن. ما هم رفتیم بیرون و بعد از ده دقیقه مهماندارش گفت باید برید داخل چون باید بشینید. گفتم پس رو پله میشینم. دلم نیومد دیدن طلوع تو دریا رو از دست بدم.خواب از سرمون پرید. دیدن همین مسیر خدایی به صبح زود بیدار شدن می ارزید. خیلی حس خوبی بود. هوا خنک، آسمون صاف، موج ها آبی... .



تقریبا 45 دقیقه بعد رسیدیم هرمز. همون اول جزیره یه بازارچه کوچیک داره.




دسته بندی شده بودیم و هر دسته با یک ون میرفتیم گشت. خدارو شکر همه هم گروهی های ما آن تایم بودن. اول بردنمون سلف دانشگاه آزاد واحد هرمز برای صبحانه. پنیر و تخم مرغ و کره مربا و چای بود. سفارش ناهار رو هم ازمون گرفتن.




بعد رفتیم گشت جزیره که شامل الهه نمک، کوه رنگین کمان (راستش پیاده نشدیم تا برای ساحل بیشتر وقت داشته باشیم)، ساحل طلایی و ساحل سرخ، جنگل حرا، دره مجسمه ها، ساحل لاکپشت (لاکپشت ها اسفند میان) بود. اون اول هم تو مسیرمون جبیر دیدیم که خیلی ناز بود. البته تو مسیر برگشتمون هم دوباره دیدیمش. یک عروس با لباس سفید که گل های درشت نارنجی داشت هم تو جزیره بود که عکس های عروسیشو داشت می گرفت.
















تو راه دره نمک یه دختری بود که ساز هنگ میزد. همونی بود که عید سال 98 اینجا دیده بودمش! یه دختر شیرازی به اسم رعنا هم تو ونمون بود که یه دفعه گفت ۲۲ بهمنتون مبارک! بعد برای ناهار دوباره رفتیم همون سلفه. نهار ماهی مقوا با اون ترشی تند بود. چون ماهیشو دوست نداشتم با اون ترشی فلفلی به زور خوردمشون. بلیط های برگشت هم به اسم خودمون نبود. همینجور رندم بهمون دادن. یه خانمی بود که مجردی اومده بود. میگفت یه دختر 27 ساله داره و با والدینش اومده قشم. چون گشت ها برای اونا سخته مجبور شده تنها بیاد هرمز. میگفت منم خانواده امو گذاشتم و اومدم. گفتیم خوب کاری کردی. تو بلیط دستش اسم عاطفه ثبت بود. گفتم ازین به بعد بگید عاطفه صداتون کنن، بگین من سفر مجردی رفتم دیگه تغییر کردم! یه زوجی هم بودن که همش بچه ها میگفتن اینا مشخصه هنوز اولشه! اومدن ماه عسل! عاطفه آخر از خانمه پرسید ماه عسلتونه؟ اونم گفت دو ساله ازدواج کردیم ولی اولین مسافرت دو نفره امونه. بقیه گروه همه خانم بودیم. راننده ونمون آقا هادی بود که ازش پرسیدن ماشینت ایرانیه یا نه و گفت آره بهمن خودروئه. بازشدن پنجره هاش مشکل داشت. آخر هم ماشینش خراب شد! رعنا بهش میگفت یه مانتو فروشی سر کوچمون هست که فروشنده اش کپی شماست! فامیلیش هم به منطقه جنوب میخوره. خیلی هم پسر خوبیه. بعد گفت متاهله ها! من تا سی سالگی برنامه ام فقط کراشه!

از سلف با یه ون دیگه رفتیم اسکله. ده دقیقه به دو با یک شناور خیلی بزرگ برگشتیم قشم و ساعت یه ربع به سه رسیدیم.

 از اسکله اسنپ گرفتیم و راننده برداشت مارو برد خیابون پشت هتل و بهش گفتیم هتل باید ببری. گفت لوکیشن رو زدین اینجا! گفتیم اسم هتل رو زدیم و اسنپ لوکیشن داده، شروع کرد دعوا و داد و بیداد و مشخص بود آدرس هتل رو اصلا بلد نیست طلب هم داره. گفتم به اسنپ بگید نقشه اشو درست کنه. گفت من بگم؟ گفتم آره، کارمند اسنپ هستی بهشون بگو. گفت کارمند چیه من حمال اسنپم! ما هم بهش کلی امتیاز منفی دادیم که یه روز حمالی اسنپ رو نکنه. پررو!

بعد خوابیدیم و ساعت هشت رفتیم سیتی سنتر ۲ رو بگردیم. برای شام پیاده رفتیم رستوران بادیل و دیدیم که تعطیله. لیست رستوران های خوب رو مثلا درآورده بودیم. بعدش با اسنپ رفتیم رستوران سی رول.



دل درد و معده دردم به خاطر ناهار ظهر شروع شد. چند فاکتور با معده رژیمی من سازگار نبود، روغن، فلفل، حجم زیاد غذا و نوشابه! همچنین فاصله کم غذا با خواب.

جزیره هرمز و جزیره قشم

جزیره هرمز

1فروردین 1398

 

صبح به پایانه مسافری دریایی شهید حقانی رفتیم که ساعت 10 به جزیره هرمز برویم. پایانه تقریبا نزدیک هتلمان بود. سایت اینترنتی رزرو بلیط را به خاطر تعطیلات بسته بودند و در اسکله شناورها پشت سرهم مسافرگیری می­ کردند و می­ رفتند.

ما ساعت ده و نیم سوار شناور شدیم. از بندرعباس تا جزیره هرمز نیم ساعت راه دریایی بود که برایم خیلی زود سپری شد. یک خانواده هم اسپیکر آورده و آهنگ گذاشته بودند، گویا در اتوبوس هر سفری این دسته وجود دارند.



وقتی رسیدیم، تعداد زیادی موتور با کابین ­های 4-6 نفره، ون و ماشین برای گشت در جزیره مسافر سوار می­ کردند. قرار شد ما با پژو کولردار و ساعتی 35500 و آقای راننده "مجتبی" گشت در جزیره را شروع کنیم. هوا خیلی گرم بود. اول از یک سوپر چندتا آب معدنی خریدیم که دچار کم ­آبی و گرمازدگی نشویم. آقای راننده می­ گفت شش ماه دوم سال را اینجا کار می کند و فصل تابستان آنقدر گرم است که نمی­ شود اینجا تاب آورد. می­ گفت تابحال در عمرم برف ندیده ام.

جزیره هرمز جاذبه ­های متنوعی داشت. دره سکوت یا الهه نمک که وجه تسمیه دره سکوت این است که چون نمک صوت را جذب می­ کند این نقطه به مراتب ساکت­ تر از جاهای دیگر است.



درختان حرا را دیدیم که در نزدیکی­ اش بچه خرچنگ ­های ریز زیادی داخل سوراخ­ های گلی می ­رفتند یا بیرون می ­آمدند. لاکپشت­ ها هم از اردیبهشت می­ آیند که هوا گرم­ تر است.

غار نمک که خیلی کوچک بود، دره مجسمه­ ها با انواع سنگ­ ها که مطمئنا اینجا را برای یک زمین شناس بهشت می­ کند را هم دیدیم و بعد از پیاده­ روی و گذشتن از لابلای دیواره­ های سنگی متنوع به صخره ­ای رو به دریا می رسیدیم. دریا با ساحل سرخ! کجا می­ توان چنین پدیده خاصی را دید؟!

تعداد زیادی آنجا جمع شده بودیم و دو آقا نشسته بودند و ساز می ­زدند و آواز می­ خواندند. منظره دریا از آنجا خیلی دل انگیز بود.



در راه هم دختری نشسته بود و با هنگ ساز می­ زد. اولین بار بود که چنین سازی را می­دیدم. انگار صدایش بم بودن خاصی دارد.



از قلعه پرتغالی ­ها که یادآور سیطره پرتغالی­ ها در خلیج فارس است هم بازدید کردیم که حتی کلیسا هم داشت.

هرمز خاک سرخ دارد.  هرمز واقعا بهشت زمین شناسی است. همه نوع سنگی به خاطر پدیده­ های مختلف طبیعی در آن هست. خاک مسیرهایی که می­ رفتیم شنی بود، بعضی جاها هم شن سیاه بود. در مسیر جاهای دیدنی، دستفروش­ ها چیزهای مختلفی از جمله برقع، صدف با مروارید نرسیده، شیشه­ های محتوی شن­ های رنگارنگ جزیره و... می ­فروختند. نقش حنا هم می زدند.



ناهار را در رستوران بادیل جزیره خوردیم.  ماهی سرخ شده سفارش دادم که خوشمزه بود و حیف نمی­ دانم اسم ماهی ­اش چه بود. میگویش هم خوب بود. نمی­ دانم چرا ماهی و میگو در جنوب هم گران است.



گشتمان تقریبا ساعت 3 بعد از ظهر تمام شد. بعد با شناور ساعت چهار از جزیره هرمز به سمت جزیره قشم رفتیم. همه راه چهل دقیقه ­ای را از شدت خستگی خوابیدم. بازارسنتی روبروی اسکله ذاکری جزیره قشم را دور زدیم و ساعت هشت شب با شناور به بندرعباس برگشتیم.


2 فروردین 1398

قشم

ساعت یازده جدید بیدار شدیم تا دوباره به قشم برویم. به اسکله رفتیم و دیدیم سیستم صدور بلیط مشکل دارد. با کلی معطلی راه افتادن دوباره سیستم صدور بلیط و ایستادن در صف و 40 دقیقه هم خود مسیر، ساعت 3 به قشم رسیدیم. با تاکسی مدل بالایی به درگهان رفتیم و کلی از راننده ­اش سوال پرسیدیم. مثلا چرا ماهی و میگو اینجا گران است که گفت چون وسایل صید خارجی است، حتی تور خارجی هم نهایتا شش ماه کار می­ کند. در راه دیدیم که یک دست­فروش میوه ­های استوایی را می ­فروخت و روی یک بنر عکس و اسم آن­ها را هم نوشته بود. راننده ما را جلوی مجتمع دو­دلفین پیاده کرد. اول به رستورانش رفتیم و ناهار خوردیم بعد مغازه ­ها را دیدیم. لباس­ های زیبا با قیمت مناسبی داشت ولی چون عمده فروش ­اند اتاق پرو نداشت. من هم که لباس خریدنم بدون پرو لباس تعریفی ندارد. بعد مجتمع اطلس رفتیم که قیمت کیف و کفش­ های خوب و زیبایش کمی کمتر از مشهد بود. ارزان­ هایش هم جنسشان خیلی خوب نبود. موقع اذان بود و رفتیم در مسجد نزدیک بازار نماز خواندیم. بعد به مجتمع دریا رفتیم و چون خیلی پاهایم خسته شده بود همه مغازه­ هایش را ندیده برگشتیم. من باید وقتی وارد یک مجتمع می ­­شوم، همه مغازه هایش را ببینم وگرنه انگار بازار را ناقص رفته ام، ولی اینجا دیگر واقعا خسته بودم. با شناور ساعت ده می خواستیم به بندرعباس برگردیم. از خستگی داشتم می­ مردم و شناور با اینکه پر شده بود راه نمی افتاد. مثل اینکه یکی دونفر بدون بلیط سوار شده بودند یا به شناور اشتباهی آمده بودند و جای نشستن نداشتند.غیر از شناور اولی که در این دو روز سوار شده بودیم، بقیه مثل هواپیما مهماندار داشت.

به بندرعباس که رسیدیم کمی لب ساحل نشستیم.احتمالا فردا از اینجا می­ رفتیم، به خاطر اینکه هوا خیلی بد بود، نشد جاهای دیدنی طبیعی قشم مثل دلفین­ ها، پارک کروکودیل، دره ستارگان را ببینیم. می­ گفتند اصلا شاید شناور فردا به خاطر شرایط جوی به قشم نرود.