شیراز 1401 قسمت 2
چهارشنبه ۱۳ مهر
امروز صبح بعد از صبحانه مفصل اسنپ گرفتیم بریم تخت جمشید.
چون تعطیل رسمی بود بازار وکیل تعطیل بود برای همین روز دوم رو به اینجا اختصاص دادم. موقع بیرون اومدن از اتاق خدمه هتل گفت در رو براش باز کنیم. مردد بودم ولی انجام دادم. مسئله اعتماد به غریبه ها روز به روز داره برام سخت تر میشه به خاطر همین به مسئول پذیرش هتل اطلاع دادم. کل راه راننده آهنگ مزخرفش رو بلند کرده بود و کر شدم. جرات نداشتم چیزی بگم. بالاخره وسط ناکجا آباد بودیم و بعدش وسط راه هم با یه ماشین شاسی بلند داشت کل کل میکرد.
تخت جمشید ظاهرش چهارتا سنگخرابه اس ولی وابسته اش شدیم! بعد از سه ساعت دور زدن تو محوطه و موزه نسبتا کوچیکش واقعا سخت بود برگردیم. عظمت خاصی داشت. واقعا وقتی سالم بوده چی بوده! دوربین واقعیت مجازی رو هم که اول گفت یه ربع باید صبر کنید و ما صبر نکردیم و به راهمون ادامه دادیم. دیگه بعد از سه ساعت که به دروازه همیشه شلوغ رسیدیم نای دوربین گرفتن و دوباره دور زدن نداشتیم. وسط کار یه بستنی سنتی از کافه اش گرفتیم که سفید بود. واسه همین گفتم سس شکلات بریزه مشتری بعدی هم تایید کرد بستنی سنتی همه جای ایران سه رنگ داره! ولی طعمش خب بود. والدین بی مسدولین رو هم می دیدیم که بچه نوزاد رو آورده بودن زیر اون آفتاب داغ و مثلا با ملحفه سفیدی که روش انداخته بودن مراقبت می کردن.
بعد اومدیم هتل و استراحت کردیم. پاهام خیلی درد میکرد. برای عمارت شاپوری زنگ زدیم که ببینیم ساعت کارش چطوره گفت امروز کلا رزروه. به بخش خصوصی واگذار شده و داخلش رستوران شده و همینجوری نمیشه رفت، نمای شبش ولی قشنگه. بعد اسنپ گرفتیم بریم رستوران پرهامی. راننده گیج وقتی نقشه میگفت چپ، میرفت راست! آخر از یکی آدرس پرسید که گفت رستوران تعطیل شده. گفتیم بازار وکیل اگه بازه بریم اونجا. گفت بازه! سر راه رستوران کته ماس رو دیدیم گفتیم نگه داره پ.ن در مجموع بررسی امتیاز رستوران ها در اسنپ و مپ و اینستا این جزو پر طرفدارها حساب میشد. دکور قشنگی داشت ولی افتضاح ترین دیزی عمرم رو اونجا خوردم. انگار خوراک لوبیا بهت دادن. غذای نسبتا آماده هم حساب میشه ولی کلی لفتش داد بیاره. دوستم که رفت پرسید پس کی آماده میشه گفت رو منقل گذاشتن! رو منو هم لیبل قیمت زده بود ولی باز با یه قیمت دیگه حساب می کرد. اصلا از رستورانش خوشم نیومد.بعد اومدیم بریم بازار وکیل که گفتن تعطیله. فقط تو بازار شاهچراغ یه دور زدیم و برگشتیم هتل.
پنج شنبه 14 مهر
صبح بعد از صبحانه مفصل اسنپ گرفتیم برای باغ جهان نما. راننده تو راه از جلوی شلوغی دادگاه که رد شدیم شروع کرد به تعریف کردن که در زمان های دور چقدر کارخونه تو شیراز فعال بوده و چندتا نیروی کار میگرفتن و افراد با مدرک دیپلم چقد ارتقای شغلی میتونستن بگیرن. اینکه بیکاری و پیامدهاش چقدر کم بوده.
ساختمون وسطش باز ورودی جدا میگرفت و یه بچه موزه بود.
اسکناس و تمبر قدیمی با نکات جالبی داشت. اون پوستر پادشاهان ایران رو هم هفتاد تومن میداد.
یه اتاق هم بود که نقاشی فسفری داشت.
بعد رفتیم حافظیه. دم در فال و شاهدش رو بیست تومن میفروختن. ورودی پنج تومن بود. خیلی شلوغ بود ولی فضای گرمتری نسبت به سعدیه داشت. فروشگاه صنایع دستیش هم خیلی قشنگ بود.
بعد تاکسی گرفتیم رفتیم بازار وکیل. قیمت صنایع دستی و مسقطی ارزون تر از جاهای دیگه بود. ترمه های متنوعی هم داشت.
سرای مشیر هم سر زدیم. مسجد وکیل رو هم یه بازدید از سمت شبستان کردم و بعدش ناهار رفتیم رستوران شرزه. دوتا رستوران عمارت گلبهاری و سفره خانه وکیل غذا تموم کرده بودن یا جا نداشتن. شرزه غذاش معمولی بود و ساعت چهار کلم پلو تموم شده بود و مجبور شدم غذای معمولی بگیرم. سالاد شیرازیش ولی خوشمزه بود. بعد رفتیم گرمابه وکیل و دیگه به موزه پارس نرسیدیم که تا ساعت پنج و نیم بود.
تاکسی گرفتیم رفتیم ارگ کریمخان. داخلش حمام داشت و یه سری ماکت پادشاها هم تو یه اتاق بود و یه خانم راهنما داشت در مورد زندیه توضیح میداد. منظره شب ارگ خیلی قشنگتره.
بعد رفتیم عمارت شاهپوری که عملا داخلش رستوران و کافه است و قابل بازدید همینجوری نیست و برای محوطه ورودی میگرفت. مراسم عروسی هم اونجا بود و خیلی شلوغ بود که اصلا یادم رفت عکس بگیرم. بعد اسنپ گرفتیم که کلی طول کشید با اون ترافیک بیاد و برگشتیم هتل.
جمعه ۱۵ مهر
صبح بعد از صبحانه و یه کم استراحت و تحویل اتاق و چمدون هامون به اتاق چمدان رفتیم باغ ارم. حوضش خیلی قشنگش کرده بود. اسمش باغ گیاهشناسیه ولی تنوع گیاهیش به پای باغ گیاهشناسی تهران نمیرسه.
بعد تاکسی گرفتیم بریم مجتمع تجاری خلیج فارس. لباس های خاص و قشنگی داشت و قیمتش مناسب بود. بعدش برای غذا رفتیم دوباره رستوران دوسی. تجربه غذای اون دو رستوران و تعطیلی اون یکی و گرسنگی مجالی برای امتحان رستوران جدید نمیذاشت. دوپیازه آلو و کوبیده سفارش دادیم که خیلی خوشمزه بود.
بعدش رفتیم تو نمازخونه هتل نشستیم. متاسفانه پرواز ساعت ده دو بار تاخیر خورد و ما ساعات 12:30 پرواز کردیم. اون ساندویچ کوچیک که تو ذوق آدم می زد یه طرف اون میز کثیف هواپیما که هر بار نگاش میکردم یه جور اشتهامو کور می کرد یه طرف که از غذای هواپیما دیگه انتظاری نداشته باشم!
ولی در کل این سفر شیراز رو خیلی دوست داشتم. خوشحالم که مقصد سفرمون اینجا بود.
شیراز 1401
قسمت 1
عکس های خیلی بیشتری از جاهای دیدنی و رستوران ها تو گوگل مپ به اشتراک گذاشتم. شیراز شهر فوق العاده زیبایی هست و گلچین عکس ها برای وبلاگ خیلی سخته. شیراز شهر تاریخ، هنر، فرهنگ و عشق هستش.
سه شنبه ۱۲ مهر
حدود یک ماه پیش برای سفر با دوستم تصمیم گرفتیم بریم شیراز. گزینه اول چابهار بود ولی دیدم جاهای دیدنیش خارج از شهره و حوصله ندارم دنبال تور گشت جدا بگردم گفتم بریم شیراز که جاهای دیدنیش تو خود شهره. احساس کردم آرامشی که لازم دارم از سفر بگیرم رو اونجا میتونم پیدا کنم، علیرغم اینکه چندساله دوست دارم برم چابهار و سر نمی گیره. از ترس پر شدن پرواز و هتل سریع این دوتا رو رزرو کردیم. هرچند ساعت های پرواز ایران ایر خیلی باب میلمون نبود. 26 ساعت قبل از پرواز صندلی رو انتخاب کردم که جلو باشه و زودتر بتونیم پیاده بشیم. کلی هم تحقیق کرده بودم تو این دوران پسا کرونا هواپیما غذا میده یا نه که بهم گفته بودن آره. دیشب ظاهرا پرواز به خاطر گیت مشترک با یه پرواز تهران یک ساعت تاخیر داشت. چنان با اون ساندویچ کوچیک مرغ تو ذوقم خورد که دیگه از هواپیمای ایرانی انتظار هیچی نخواهم داشت! نصف لذت هواپیما سواری همین غذاشه. خجالت نکشیدن حداقل یک ساندویچ بزرگ بدن!
وقتی رسیدیم فرودگاه شیراز رو صندلی نشستیم تا چمدونا بیاد. چند نفر با دسته گل داشتن استقبال مسافرشون میرفتن. یه پیرمرد با پند شاخه رز هم بود که از خوشحالی تو یه عالم دیگه بود و داشت سمت گیت می رفت. سوار تاکسی که شدیم هوای شهر آرامش خاصی داشت. مردم تو خیابون بودن و بعضی جاها مغازه ها باز بود. کلا همین اول عاشق شیراز شدم.
ساعت ۱۲ شب رسیدیم هتل ستارگان. یه اتاق نقلی با طراحی داخلی سنتی داره ولی وان هم داره. تعداد زیادی لامپ کم نور داره. کلا این هتل اعتقادی به نور نداره چون راهروهاشم تاریکه.
صبح رفتیم صبحانه مفصل خوردیم و بعدش حاضر شدیم بریم شاهچراغ. آیینه کاری های قشنگی داره.
بعدش قرار شد بریم مسجد نصیرالملک. رو تابلو شهرداری نوشته بود تاکسی در بست تا اونجا ۱۸ تومن ولی راننده تاکسی زرد میخواست از ما نفری ۱۸ بگیره! ما هم دوباره اسنپ گرفتیم که خیلی از این کمتر می شد. بهمون گفتن اگه هشت صبح بیایید مخصوصا نیمسال دوم خیلی نوری که میفته قشنگه. ولی اصلا نمیذاشتن اون چادر رنگی رو دربیاری عکس بگیری. با کلی حرف شنیدن با همون چادرا دخترا سعی می کردن عکس هنری بگیرن. والا روسری پرسنلش انقدر صورتیش جیغ میزد که ما فکر نمیکردیم پرسنل اینجا باشن!
بعد اومدیم بریم مقصد بعدی که یه خانم دستفروش تو همون کوچه یه بروشور داد برای کافه زرنگار. گفت برید عکس بگیرید رایگانه و چادر هم نمیخواد سر کنید. دیگه بازاریابیش جواب داد و رفتیم تو کوچه. یه خونه نقلی ولی باصفا بود. کلی عکس گرفتیم و نمک گیر شدیم یه شربت هم بخوریم. نوشیدنی شاهنوش گرفتیم. موسیقی هم با صدای آروم پخش بود. دوتا چمدون قدیمی هم بود که با یه ژست خیلی جدی باهاش عکس گرفتیم.
بعد من میخواستم بازم بمونم. کلا هرجا تو شیراز پاتو میذاری شیفته میشی. ولی دوستم گفت زینت الملوک منتظرمونه! رفتیم خانه زینت الملوک. زیرزمینش موزه مشاهیره و مجسمه هاشون با تابلو توضیح هر شخصیت هست. به بعضی هاشون چند دقیقه که نگاه میکردم احساس میکردم زنده اند و میترسیدم! ولی ایده مفیدی برای استفاده گردشگری از یه خونه تاریخی بود.
سقف های چوبیش هم نقاشی شده است که این مثل اینکه خاص شیرازه.
کلا شهرش روح عاشقی داره. از اینجا هم به زور رفتم بیرون. بعد رفتیم خونه قوام (موزه نارنجستان) که با اینکه به خونه زینت راهرو داره، راهروشو بستن و باز دم در اصلی ورودی جدا میگیرن. اونجا هم کلی دور زدیم و عکس گرفتیم. کلی درخت نارنج هم داشت. این دوتا خونه مال دوره قاجار هستن. دیگه احساس کردم عاشق یکی شدم تو این فضا! !! کلی توریست خارجی هم می دیدیم.
بعد رفتیم باغ دلگشا. اسنپ بیست تومن گرفت ولی ورودی نداشت. ساختمون اینجا هم یه موزه کوچولو با ورودی ۵ تومن داشت که سکه و اسکناس و رادیو های قدیمی هم داشت.
این پوستر پادشاهان ایران که از جمشید اینا شروع میشه فروشی بود.
دو سه مدل از این ماشینا تو محوطه بود که کلی باهاش عکس گرفتیم.
بعد رفتیم سمت سعدیه و اول فالوده زعفرونی گرفتیم. خیلی شیرین بود و دلم نخواست دوباره فالوده بخورم. بچه بودم هم دوست نداشتم زیاد. بستنی رو بیشتر دوست دارم. بعد داخل مجموعه اون بارکد رو اسکن کردم تور صوتی رو بگیرم دیدم برای نیم ساعت بیست تومن جدا از ورودی پنج تومنی مجموعه می گیره.
بعد از آرامگاه سعدی که نسبتا خلوت تر از جاهای دیگه بود خسته بودیم و برگشتیم هتل. انتظار داشتم مثل خانه زینت الملوک یه مجسمه از سعدی اینجا گذاشته باشن ولی چیزی نبود! یه نقشه کشیده بودم که جاهای دیدنی نزدیک مشخص باشه برای برنامه ریزی روزانه. ولی دیگه واقعا کشش این دو جای باقی مانده امروز رو نداشتیم. دم در که منتظر تاکسی بودیم ده نفر سرشونو انداختن پایین برن تو مجموعه. نگهبان گفت کجااا؟ گفتن عضو کتابخونه ایم و دوتا کارت نشون دادن. بقیشونم گفتن میخوایم عضو بشیم! نگهبانه راهشون نداد. اول اسنپ زدیم که ۱۵ تومن تا هتل ما نشون میداد و ماشین اوکی نمیشد، از تاکسی اونجا پرسیدیم چقدر میگیری گفت پنجاه تومن. گفتیم نه. گفت چقد میخوای؟ گفتیم اسنپ 15 تومنه! گفت اون اسنپه تو چقد میدی؟ گفتم 15! تا سی اومد پایین ولی قبول نکردیم. گزینه عجله دارم رو زدیم شد ۲۱۵۰۰ ولی بازم بعد از کلی بوق زدن طول کشید یکی قبولمون کنه. در کل اسنپ که گرونه اینجا ولی تاکسی ها باز وحشتناک ترند. ورودی اون خونه ها هم هر کدوم ده تومنه! با تاکسی از جای دروازه قرآن هم رد شدیم.
اتاق رو که تمیز کرده بود و دوتا آب معدنی کوچولو برامون گذاشته بود. عصر بعد از استراحت حاضر شدیم بریم رستوران دوسی برای شام. کارت اتاقمونم تو اتاق جا گذاشتیم! به پذیرش گفتیم و قرار شد وقتی برگشتیم اتاقمونو باز کنه. کلی پول تاکسی دادیم و رفتیم شام بخوریم. ساعت حدود هفت بود ولی فقط یه پرس کلم پلو مونده بود که با یه پرس کباب تابه ای گرفتیم. دوغ هم یکی گرفتیم که حجمش خیلی زیاد بود. اولش هم با یه شربت پذیرایی می شدیم. فضای خیلی دل انگیزی داشت. قیمت هاشم خوب بود.
بعد دوباره کلی پول تاکسی دادیم رفتیم مرکز خرید زیتون. راننده اسنپ خانم بود و کلی صحبت کرد. گفت مسافرت میرید فقط تفریح کنید و بازار نرید. من روز آخر فقط برای سوغاتی میرم. گفتم چقد تاکسی اینجا گرونه، گفت الان ارزون شده! پول ترافیک رو هم میدید. از مرکز خریدهای اینجا هم خیلی بد گفت!
شب یاد خواب شیراز قبل از قشم افتادم! وقتی میخواستیم بریم قشم خواب دیدم هواپیمامون داره زمینی میره شیراز. هتل قشممون نزدیک میدان حافظ بود که مدل مقبره حافظ رو درست کرده بودن براش. اون موقع فکر کردم تعبیر خوابم همینه. حتی موقع انتخاب مقصد سفر تا اومدن به اینجا کلا از اون خوابم یادم رفته بود!
چنانچه مایل هستید از به روز شدن وبلاگ همیشه مطلع باشید کافیه آدرس وبلاگ (https://houripolo.blogsky.com) رو تو بخش خبرنامه پروفایل بلاگ اسکای خودتون وارد کنید.
گوشه بالا سمت چپ روی پیام ها بزنید:
زیباکنار و انزلی تیر 1401
سه شنبه 14 تیر 1401
از تهران به سمت زیباکنار راه افتادیم. برای ناهار رستوران سرچشمه رفتیم. اقامتگاهمون هتل کوثر تو مجتمع آموزشی و رفاهی صدا و سیما بود. محوطه باز و فوق العاده زیبایی داره ولی به خاطر فاصله از دریا باید با ون بری. یه ماز هم داشت که پیچیده نبود. یاد ماز داستان هری پاتر و جام آتش افتادم.
چهارشنبه 15 تیر 1401
امروز رفتیم منطقه تجاری انزلی. مجتمع ونوس، کاسپین، ستاره شمال و برند سنتر اونجاست. پارکینگ بزرگی داره. آکواریوم انزلی هم همونجاست. من چون اکواریوم دوست دارم اونجا هم رفتم. فضا بزگتر از آکواریوم اصفهانه ولی تنوع ماهی ها خیلی کمتره. بیشتر هم جانداران بزرگ مثه کوسه و سفره ماهی و لاکپشت دریاییه. ولی فیلم هام خیلی قشنگ شده. مخصوصا اونی که تونله و سفره ماهیه مثل فیلم نمو تند تند اینور و اونور میره. یه اکواریم دم در بود که ماهی هاش به نظر خوب و متمدن میومدن. وقتی انتهای سالن یک رسیدم که یه مانیتور داشت و چندبار که روش میزدی کوسه بهت حمله میکرد، برگشتم دوباره اینارو ببینم، دیدم همشون آشفته اند و نزدیک هم. یک دفعه دیدم که ماهی خام باز شده براشون چشبوندن به شیشه و همه سر اون میریزن و میخورنش. خیلی حس بدی گرفتم.
بعد از ماهی ها چندتا ویترین مار و طوطی و این پرنده هم بود. فضای پشت پرنده هارو پوستر جنگل زده بودن برای همین خیلی قشنگتر از قفس های پرندگان زینتی قمصر می شد.
عکس های بیشتری از آکواریوم تو گوگل مپ (آکواریوم انزلی) بارگذاری کردم.
برای ناهار هم رفتیم رستوران ساحلی هیراد. کلا این مجموعه چسبیده به ساحله و امکانات تفریحی هم داره. بعدش با ماشین رفتیم یه جا کنار دریا.
پنج شنبه 16 تیر 1401
بازدید از موزه وتو شد. خواهرم میگه تو توی بیمارستان عوض شدی. خانواده واقعیت موزه دوست داشتن. بابای واقعیت رییس موزه بوده! گفتم والا این بابا هم موزه دوست داره از شما جرات نمیکنه بگه. اول رفیتم سمت مرداب انزلی که دم در گفت فقط قایق سواریه و گل نداره.ما هم دیدیم هوا گرمه نرفتیم. بعدش رفتیم بازار گیلار که چیزای جالبی نداشت برای همین برگشتیم همون منطقه تجاری که تو مجتمع های اونجا دور بزنیم. آب معدنی دمبلی هم گرفتم که بعد شن کنم. رفتم چگالی شن رو هم سرچ کردم. برای ناهار جوگیر شدم رستوران گرند شف رو بریم که تکراری نباشه. تو گوگل مپ دیدم امتیازش از هیراد بالاتره ولی کامنتارو نخوندم. کیفیتش اصلا خوب نبود. سرعتشونم پایین. بعد که رفتم کامنت بذارم فهمیدم چه اشتباهی کردم فقط به ستاره ها استناد کردم و نظرات بقیه رو نخوندم. دیدم ستاره هاش از هیراد بیشتره گفتم بریم اینجا. عصر با ماشین رفتیم جای دیروز کنار دریا. ولی نمیشد کامل بچسبی به دریا. تا یه فاصله ای تپه شنی درست کرده بودن. موقع ادامه دادن خط ساحلی ماشینمون تو شن گیر کرد. یه آقایی با اسبش داشت رد میشد خیلی با آرامش اومد اسبش رو بست و چاله شنی رو صاف کرد تا ماشین درمیاد. یه امداد خودرو اتفاقی همزمان با این رسید و داشت برای خودش با گوشی حرف میزد. دیگه ما در اومدیم و رفتیم.
رامسر و بهشهر تیر 1401
جمعه 17 تیر 1401
از زیباکنار به سمت بهشهر راه افتادیم. تله کابین لاهیجان رو رد کردیم و گفتم راه طولانیه الکی برنگردیم. داشتیم میرفتیم که نزدیکی های رامسر دیدیم تله کابین ها از وسط خیابون دارن رد میشن! دیدیم دو طرف جاده ورودی داره و رفتیم.
استقبال گرم!
یک ساعت تو صف بودیم. وقتی سوار میشدی عکاس یه عکس زوری میگرفت و شماره هم میگرفت تا اون بالا عکستو چاپ کنی. میتونستی هم فقط فایلش رو بگیری که کابین رو تو جنگل مینداخت. مسافت کوتاهی تو کابین بودیم و بالا رسیدیم.
اون بالا بام رامسر بود و مسیر پیاده روی جنگلی هم داشت. پیک نیک هم میشد کرد.
تلاقی جنگل و شهر و دریا خیلی بی نظیر بود. نمیتونستم از اونجا دل بکنم. دوست داشتم تا ابد اونجا بمونم.
کلی مسافر عرب هم بود. همکارم میگفت عرب ها بعد از مشهد میان رامسر. کافی شاپ و این چیزارو هم داشت. زیپ لاین و هتل هم داره. بعد اومدیم پایین و مسیرمون رو ادامه دادیم. تو راه تابلو خرم آباد و بندر گز هم دیدیم!
شنبه 18 تیر 1401
خداروشکر اینجا بازاری نداره و سایت باستانی گوهرتپه تونستم برم. مامورش یه توضیح مختصر داد که اینا مال 6000 تا 3500 سال پیشن و هی لایه های زندگی های دوره های مختلف رو هم جمع شده. اکثرا 35-40 سال عمر میکردن و از بیماری میمردن. شیوه دفن جنینیه و گاهی بچه ها تو خمر دفن میشدن. اشیا کاوش شده هم تو ساری هست.
بعدش رفتیم سمت آبشار سنگ نو. اونجا بهمون گفتن 45 دقیقه پیاده روی داره. دیگه به خاطر گرما و خستگی های قبلی نرفتیم. آبشار سمبی رو هم که میدونستیم پیاده روی داره. عصر اومدم برم دریا و متوجه شدم نزدیکی های ویلامون پللاژ بانوان داره. هر چی تو اینترنت سرچ کردم چیزی برای زیبا کنار و اینجا پیدا نکردم. بعد فهمیدیم با ماشین پنج دقیقه ای میرسیم مجموعه دریای مروارید و ورودی میدیم و میریم قسمت شنای بانوان. امروز که نیم ساعت فقط وقت داشتیم. وقتی همه از اب بیرون اومدیم یه مار تو آب سرشو بالا آورده بود و داشت با افتخار شنا می کرد. غریق نجاته گفت دیروز هم اومده بوده! و همه جیغ میزدن.
یکشنبه 19 تیر 1401
امروز صبح داشتم در مورد مار دریایی سرچ میکردم و ویژگی های مارهای سمی رو که میخوندم این دریایی ها استثنا بودن! مثلا ویژگی مردمک چشم. دیگه به ای نتیجه رسیدم تحقیقاتمو ولش کنم.بعد رفتیم دریا. ماسه ها خیلی داغ بود و هر قسمتی از پوست که ضدآفتابش جامونده بود خوب تو آفتاب سوخت. حدود 2 ساعت تو آب بودیم و از خستگی داشتم می مردم. چون موج کم بود حضور لجن خیلی گسترده بود. بعد رفتیم ناهار و استراحت. مایوها تا عصر تو این آفتاب خشک شد و دوباره عصر رفتیم دریا. نجات غریقه گفت مار با موج میاد. چون امروز تعطیل رسمی بود غلغله بود و نمیشد به راحتی صبح همدیگه رو روی آب بکشیم. عصر هم دوساعت تو دریا بودیم.
دوشنبه 20 تیر 1401
راه افتادیم به سمت شاهرود. هوا وحشتناک گرم بود و دچار گرمازدگی شدم. حالم بد بود و دیگه نمی تونستم از جنگل های توسکستان لذت ببرم.