حوری پولو

سفرنامه

حوری پولو

سفرنامه

کویر سه قلعه

کویر سه قلعه

در اتوبوس ما یک گروه ده نفره بسیار پر ­سروصدا حضور داشت که اصرار داشتند آهنگ­ های گوشی هایشان در اتوبوس پخش شود، این وسط بلندگوهای اتوبوس خراب بود و خود این ­ها هم که پر سروصدا بودند و واقعا سرسام شدیم. سر یک دو راهی که اتوبوس ما اشتباه رفت و اتوبوس دیگر برایش بوق زد، این گروه پر سروصدا هم بلند گفت داری اشتباه می­ زنی داداش!

یک جا برای دستشویی نگه داشتند و علیرغم اخطار مسئولین مبنی بر عدم خرید ساندویچ از اطراف آنجا این گروه پر سر و صدا ساندویچ خریدند. برای شام گفتند فقط آش می ­دهیم. به خاطر اعتراضمان گفتند با هزینه خودتان ساندویچ سرد هم می­گیریم، ولی جایی که توقف کردند چون تاریخ انقضا ساندویچ­ هایش گذشته بود، چیزی  نگرفتند. بالاخره به اقامتگاه رسیدیم. چندتا اتاق داشت و مسئولین گفتند در چادر هم می­ توانید بخوابید. من و دوستم می­ خواستیم روی پشت بام بخوابیم ولی چون دوست­ دیگرمان سرمایی بود تصمیم گرفتیم در اتاق بخوابیم. اتاق ­ها کوچک بود و فقط یکی بزرگ بود برای همین وسایلمان را داخل همان گذاشتیم، موقع بیرون آمدن از اتاق تا آشغال ساندویچ آن پر سروصداها را دیدیم فورا برگشتیم و وسایل را برداشتیم و فرار کردیم. اتاق­ ها گرم بود و بیرون داشت سرد می ­شد ولی چاره­ ای نبود.

بعد از برنامه رصد در حضور ماه کامل که کاملا مانند چراغی آسمان را روشن کرده بود و تا افق مسیرت را می توانستی ببینی، گفتند دوساعت بخوابید تا برای طلوع به کویر برویم. من ابری نبودن هوا را این دفعه بررسی کرده بودم ولی کامل بودن ماه را نه، خب انتظار می رفت مسئول برگزاری اردو این مورد را برای انتخاب تاریخ رصد کویر لحاظ کند. کویر سه قلعه از بهترین کویرها برای رصد آسمان است.

یک چادر و دوتا تشک و پتو گرفتیم و سه تایی در چادر در حیاط خوابیدیم. ساعت 6 صبح بیدارم کردند و گفتند 10 دقیقه وقت داری حاضر شوی تا رمل نوردی برویم. شن­ هایش خردتر از شن ­های کویر مصر بود. واقعا دریای خاک بود.

بعد از رمل نوردی، دراز کشیدن روی شن­ ها و نظاره آسمان صاف و آبی و غلت خوردن از بالای تپه­ ها و عکاسی­ های شبه هنری رفتیم صبحانه بخوریم. گرم­تر شدن هوای کویر را با بالاتر آمدن خورشید کاملا حس می کردم.

بعد از صبحانه چادر و وسایل را جمع کردیم و برای بازدید از رودخانه نمک راه افتادیم.


اردیبهشت 96


اردوی طبس : چشمه مرتضی علی

طبس: رودخانه مرتضی علی

بالاخره به سمت چشمه مرتضی علی راه افتادیم. اوایل حرکت اتوبوس، سرپرست پرسید چند نفر صدقه داده ­اند؟ کسی چیزی نگفت. کلاه لبه ­دارش را برای جمع­ کردن صدقه دورگرداند. دوستم برای هر سه تایمان مبلغی را داد. وقتی سرپرست کلاه را به سمت من گرفت، به دوستم اشاره کردم و گفتم برای هر سه­ مان داد.

لیدر می­گوید طبس قبل از زلزله سال 57 مانند اصفهان منارجنبان و کلی ساختمان تاریخی با­ ارزش داشته است که به خاطر زلزله ویران شده­اند.

در نزدیکی های مسیر رفت به رودخانه اتوبوس را برای خرید خوراکی و دمپایی پلاستیکی نگه ­داشتند، من هم چون دیدم می گویند حدود سه ساعت، رفت و برگشت، در مسیر رودخانه هستیم از این کفش ­های پلاستیکی خریدم. کفش مناسب نیاورده بودم چون می خواستم بدون کفش در رود راه بروم و کاملا با طبیعت ارتباط برقرار کنم. بعد دیدم سه ساعت پیاده در بستر سنگی رودخانه به جای اتصال به طبیعت موجب فنای فی الطبیعت می­ شود. ارتفاعات زیادی را با اتوبوس بالا رفتیم.  بعد باید از  تعداد زیادی پله پایین می ­رفتیم و مسیر رودخانه تا طاق عباسی را پیاده از بستر سنگی رودخانه می­ رفتیم. خیلی مسیر خوبی بود. یک جاهایی بود که می­ توانستی هم از خشکی بروی و هم از رودخانه و من همه را از رودخانه رفتم، چون با خودم فکر می کردم این تجربه نمی­تواند همیشه تکرار شود. در رودخانه تعداد زیادی از این ماهی­ های فیش اسپا هم داشت. یک­ جا از روی یک سنگ جلبکی لیز خوردم و تا کمر در آب افتادم. تقریبا تا آخر مسیر برگشت لباسم خشک شده بود ولی در سایه و باد یخ می ­زدم. آب رودخانه یک­ جاهایی گرم و یک­ جاهایی سرد بود و قانون آفتاب و سایه و گرما و سرما برای دمایش صادق نبود. طبق گفته لیدر آب گرمی که از کوه می ­آید به خاطر آتشفشان نیست چون گوگرد ندارد ولی چون داخل سنگ است گرم می ­باشد.

یک جا هم اسمش دوش بود که آب گرم از سنگ مثل دوش حمام با فشار زیاد بیرون می زد و گرم بود. اگر لباس اضافه آورده بودم حتما زیرش می­ رفتم. لیدر می­ گفت یک­ جایی در ادامه مسیر هست که دمای آب 73 درجه است و تخم مرغ می­ پزد. آخرهای مسیر به سمت طاق یک شیب تندی بود که از آن به سختی بالا می ­رفتیم و با سریدن پایین می ­آمدیم. در کل مسیر پایم به خاطر سنگ­های جلبکی خیلی لیز و پیچ خورد. فکر کنم صدقه سه نفره­مان واقعا کافی نبود. در مسیر برگشت پاهایم درد گرفته بود و سوزش ریه مثل آخر امتحان دو ورزش داشتم. به زور پله ­ها را بالا رفتم. وقتی به اتوبوس رسیدیم لیدر تور با یک شیرینی محلی (روورکرده) از همه پذیرایی می­ کرد.


آذر 97