حوری پولو

سفرنامه

حوری پولو

سفرنامه

قزوین

قزوین


پنج شنبه 5 فروردین

امروز ساعت ده از کاشان به سمت قزوین راه افتادیم. باید دوباره از نزدیک قم و تهران رد می شدیم. در واقع اول قرار بود از کاشان بریم اراک بعد منصرف شدیم چون غارش به احتمال زیاد بسته است و جاذبه های خودش هم بیشتر همین ساختموناس که عکساش تو اینترنت هست و خیلی جذبم نکرد، برای طبیعتش هم نمی دونستم زمان مناسبیه که بریم یا نه. خلاصه امتحان کردنش الان صرف نمی کرد.

ساعت چهار و نیم تازه به هتل رسیده بودیم و مستقر شدیم و ناهار خوردیم. چون حوصله علافی سر جا پیدا کردن نداشتم، دیشب جای مناسب رو آنلاین پیدا کردم و امروز مستقیم اومدیم هتل آپارتمان سینا که دکورش یه جوریه که احساس تو خونه بودن داری و ازش بازدید میدانی کردیم و اوکی شد. قیمتش رو هم  کمتر از سایت حساب کرد.

بهمون گفتن اماکن دیدنی تا ساعت 6 بازه (تعدادش ظاهرا خیلی زیاده) برای همین وقتی که پذیرش هتل یه نقشه و کتابچه بهم داد، اومدم گلچین اماکن دیدنی رو روی نقشه مشخص کردم که جاهای نزدیک رو امروز بریم و اماکن رو مشخص کنم تا مسیر بازدید رو پشت سر هم بریم و الکی تو شهر نچرخیم.

ساعت پنج رفتیم سمت سرای سعد السلطنه، خیابون شلوغ و باریک بود و طبق راهنمایی بلد رسیدیم و دیدیم سمت راست یه در بسته اس! گفتیم پس لابد تعطیل شده. آخه کاشان تو بلد می نوشت تا هشت بازه بعد می دیدی ساعت پنج بسته است. خلاصه یه کم رفتیم بالاتر دیدیم یه بنای تاریخیه ولی نمی دونیم چیه! ماشین رو پارک کردیم و به سمتش رفتیم، ورودی نداشت و محوطه بزرگ یک مسجد بود. از دو نفر سرباز که اونجا بودند پرسیدیم اینجا کجاست گفتن مسجدالنبی هستش.







تو محوطه دور زدیم و از همه درهاش به اون طرف ساختمون سرک کشیدیم و دیدیم یکیشون به یه بازار تاریخی راه داره! گفتیم حالا یه سر هم به این بزنیم! رفتیم و فهمیدیم عه این همون سرای سعد السلطنه است و حجره هاش شدن مغازه هنرهای دستی از چرم و خطاطی و دیگر هنرها و حتی کافه، فضای فوق العاده زیبا و دلنشینی بود. یک کاربری خیلی عالی ازش درآورده بودند. نقاشی هم بود تو صنایع دستیا، لباس های الیاف طبیعی و ... . کلا راه رفتن تو اون فضا حس خوبی بهت می داد.













ورودی موزه ملت هم داخلش بود که رایگان بود و مجموعه هدایای اهدایی کشورهای دیگه به دکتر صالحی بود. آخرش گفتم منم ازین هدایا می خوام !













یه موزه شاهنامه و اساطیر هم بود که ورودی می گرفت ولی خیلی مجسمه هاش هنرمندانه بود. انگار همه با گل رس بدون رنگ بود ولی اون رویداد ها و اشخاص با ظرافت در اومده بودن (عکس تابلو زاده شدن رستم و گذر سیاوش از آتش رو میذارم). خیام هم انگار از بحران اگزیستانسیالش هنگ کرده بود !





بعدش رفتیم خیابان سپه که اینم ورودی نمی گرفت. تو محوطه دور زدم و دیدم یه دریه که یکی آدم هارو قاچاقی می فرسته تو، ساعت نزدیک هفت هم بود. رفتم پرسیدم عکاسخانه است؟ گفت تعطیل شد دیگه، بعد از چند ثانیه پرسید تنهایی؟ گفتم آره. گفت سریع برو بیا. رفتم دیدم قوم و قبیله خودمم اون تو هستن. یه سری عکس و کاشی برجسته و ظروف تاریخی بود.






بعد اومدیم بیرون و یه کم تو شهر چرخیدیم و موقع اذون رفتیم پیغمبریه که مزار چهارتا از پیامبرای بنی اسرائیل هست تا نماز بخونیم. بالاخره مزار چهارتا ازون 124000تا پیغمبرو دیدم! اسم پیامبراش هم سلام، سلوم، سهولی و القیا بود.



 یه کم همون اطراف پیاده دور زدیم و به خاطر ساعت حکومت نظامی مجبور بودیم برگردیم. آقای پدر از یکی سراغ فست فودی خوب و تمیز رو گرفت بهش گفت تو این شهر نگرد که پیدا نمی کنی!

جمعه 6 فروردین

صبح ساعت ده طبق نقشه از اون سر شهر قرار شد شروع کنیم به این سر و بعد بریم طرف هتلمون که در مرکز نقشه واقع هست!

به خاطر همین اول رفتیم موزه مردم شناسی حمام قجر. تو حجره های حمام ماکت آدم ها در شغل های مختلف بود. پنج حجره هم معرفی پنج قوم (لر، ترک، کرد، تات و مراغی) ساکن در قزوین و تاریخچه کوچشون بود. توضیحات کاربرد بخش های مختلف حمام رو هم به دیوار زده بودن




.



بعدش رفتیم کلیسای کانتور. در واقع همون نمای بیرونیش دیدنیه چون داخلش چیز خاصی نداره و مغازه صنایع دستی شده ولی کارهای زیبایی بودن.




بعد رفتیم آرامگاه حمدالله مستوفی که تمثالش انگار قهر کرده و رفته اون ته پشت به همه نشسته.



بعد دروازه تهران رفتیم.




بعد مسجد جامع عقیق رفتیم. موزه سنگ نگاره رو پیدا نکردم و جایی اون اطراف به چشمم نخورد. آب انبار سردار رو هم نرفتیم چون یکی دیروز گفت آب انبار ها به خاطر کرونا تعطیلند.





بعد امامزاده حسین رفتیم که هر حجره داخل حیاط یه طرح با کاشی ها داشت. نصف نمای ساختمون هم در حال مرمت بود.



بعد حسینیه امینی ها رفتیم که طرف صدسال پیش خونه اش رو وقف روضه خوانی کرده ولی الان که از بازدید کننده ها ورودی می گیرند!






بعد اومدیم بریم کاخ چهل ستون، به هوای اینکه با موزه قزوین تو یه مجموعه است وارد موزه شدیم. کلی پله می رفت پایین تا هسته زمین بعد با سطح شیبدار که کنارش ویترین اشیا قدیمی بود کم کم بالا برمیگشتی.



بعد اومدیم بریم چهل ستون که دیدیم نگهبانش ده نفر بیشتر راه نمی داد. تا ما رفتیم درو بست. بعد چند دقیقه دیدم باز کرد چند نفر دیگر برن رفتیم جلو باز راه نداد! منم از خیرش گذشتم! والا محوطه فضای سبز بزرگه لوس بازی در میاره ده نفر ده نفر راه می ده بعد تو موزه کناری اون همه آدم با هم تو عمق زمین رفتیم. از خستگی دارم می میرم.




 

عصر فقط رفتیم تو بازارش دور زدیم .

چون قلعه الموت دو ساعت ونیم فاصله داشت و بعدش به قلعه رفتن هم پیاده روی داشت و صرفا بقایای قلعه مونده، دیدیم پنج ساعت جاده صرف نداره واسه همین کلا از برنامه امون خارج شد.

برخلاف کاشان شب ها اینجا انقدر سرد بود که باید شوفاژ روشن می کردیم! ما روز اول سر سرویس نبودن کولراشون داشتیم چونه می زدیم!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد